مازندران و لیبی بهانه؛ ساختمان بهشت نشانه

هاشمی اشراف سالاری را در جامعه رسوخ داد؛ هاشمی از آرمان های انقلاب عدول کرده، عملکردهای دوران سازندگی در مغایرت با ارزش های انقلاب قرار داشت... این جملات تنها بخشی از انتقادات مترمانه اصولگرایان نسبت به یکی از پایه گذاران انقلاب است، انتقاداتی که در طول چهار سال گذشته شکل و شمایلی بس فراختر به خود گرفت و گاه تریبون های رسمی را نیز از بکارگیری الفاظ بی پایه و گاه هتاکانه نسبت به وی بی بهره نگذاشت. هاشمی از یکسو با سانسور رسانه های ارتزاق کننده از بیت المال روبرو شد و از سوی دیگر همزمان و در هدف گذاری مشترک بعضی محافل با آماج حملات و انتقادات مواجه بود.  آنان می خواستند نه تنها نام و نشانی از هاشمی و اعوان و انصارش در صحنه نباشد که از سوی دیگر عقبه ذهنی مردم نسبت به وی را در بمباران خبری به نحوی که خود دوست داشتند دچار تغییر و تحول کرده و شاکله ببخشند. جدای از عرصه های رسمی موج تخریب ها با شایعه پراکنی های که عقبه ای چند دهه ای داشت با قدرت و قوت پی گرفته می شود. برج های چند ده طبقه در اقصی نقاط جهان؛ ویلاهای چند هزار متری با آپشن های آنچنانی؛ باشگاه اسب سواری و ماشین های لوکس تنها بخش کوچکی از املاک و مستغلاتی بود که برای هاشمی ها در شایعات و اوهام سند منگوله دار زده می شد. این تخریب های چند ساله اما درست در بزنگاهی که باید به کار می آمد رنگ باخت و کاخ اوهام بدخواهان به یکباره فروریخت.

هاشمی پس از پنج دهه حضور مستمر در صحنه سیاست که او را از حبس و حصر تا کاخ ریاست جمهوری از عصرت تا قدرت رهنمون کرده بود به یک کنش غیر منتظره دست برد. کنشی که درست در آستانه هشتمین دهه زندگی اش عیار سیاست ورزی هاشمی را بر همگان هویدا کرد، بزنگاهی که می توانست پایان هاشمی باشد اما نه تنها اینگونه نشد که تولدی دوباره برای وی رقم زد و هاشمی را به جایگاهی رساند که شاید خود وی و خوشبین ترین حامیانش نیز باور این اقبال و استقبال را نداشتند. هاشمی مرد روزهای سخت و بحران هاست این گزاره ای است که کارنامه هاشمی را متمایز از بسیاری از سیاسیون داخلی و خارجی می کند؛ بسیاری از منتقدین هاشمی نسخه مرگ سیاسی اش را بارها نوشته و مهر کردهاند اما او چون ناخدایی کارکشته بر تلاطم های بنیان افکن فایق آمده و دوباره به ساحل آرامش رهنمون شده است و فرآیندی که در انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری طی شد بهترین گواه بر این مدعاست.

حال چند ماهی از آن فعل و انفعالات گذشته اما بازهم هاشمی در سیبل هجمه ها و حملات همان طیف ها و رسانه هایی قرار گرفته که چندین سال یکدل و یکزبان بر او تاختند و هیچ عایدی نیافتند اما بازهم آزموده را می آزمونند شاید که بهره ای هر چند قلیل بیابند.

هاشمی به شمال کشور رفته تا در مراسم بزرگداشت آیت الله صالحی مازندرانی شرکت کند؛ با آغاز این سفر اما هجمه ها به وی نیز آغاز شده آنهم به شکل بی سابقه و با همان ادبیات ماضیه که پاسخی درخور از مردم یافته است. خبر سازی هایی که گاه از فرط سخیف بودن تعجب برانگیز شده و خنده را میهمان لبان مخاطبین می کند و پوچی کردار و رفتار منتقدین بهانه جو را بیش از پیش هویدا می سازد.

تخریب مسجد و ایجاد در مخصوص بخاطر حضور آیت الله؛ خرج مسافرت خانواده و هاشمی به مدت چهار روز به شمال و .... از جمله این خبرهاست. آیا واقعا این خبرسازی ها دردی از کشور دوا می کند، یا مسائل مردم واقعا اینچنین مواردی است؟ جالب آنکه در گفتگو با یکی از نزدیکان آیت الله هاشمی وی عنوان داشت که این سفر با هزینه و بودجه بنیاد فرهنگی مربوطه که وابسته به دولت نیست برگزار شده و در واقع این نکته نیز نشان میدهد که طرف مقابل برای خبر سازی تا چه حد سخیف عمل می کند.

 از سوی دیگر به رغم تکذیب سخنان هاشمی در خصوص سوریه این رسانه ها برای آنکه فرصتی مهیا کنند تا هجمه و حمله را علیه وی آغاز کنند این سخنان را در سطح گسترده ای بازتاب داده و انتشار می دهند. حال سئوال اینجاست که این سخنان در جمعی کوچک و در یکی از روستاهای کشور بیان شده است و آیا این صلاح کشور است که این سخنان در سطحی گسترده بازتاب یابد و واکنش های بین المللی را برانگیزد؟ آیا منافع ملی چنین ایجاب می کند که این سخنان را دو چندان بازتاب دهیم و بدون توجه به تکذیب دفتر ایشان بر موضع خود پای بفشاریم؟ آیت الله همانند هر فردی سلیقه و نظری دارد که آن را هم در جمعی خصوصی بیان داشته و برای جلوگیری از تبعات پیرامونی دفتر ایشان تکذیبیه ای صادر کرده است که نمونه اینگونه اظهارات در میان بسیاری از سیاسیون مسبوق به سابقه است اما برخی همچون سازمان های جاسوسی سریع صوت این سخنان را انتشار می دهند گویی که به فتح و نصری نمایان نایل شده اند. اینجاست که باید گفت برخی تنها منافع طیفی و جناحی خود را مرجح دانسته و منافع ملی برایشان در اولویت اولیه نیست. هاشمی زده شود ولو منافع ملی هم تحت الشعاع قرار گرفت مشکلی ایجاد نمی کند!  

حال اگر بخواهیم به واکاوی این فعل و انفعالات اخیر بپردازیم  بی گمان علت این فضا سازی تازه پیرامون آیت الله هاشمی به دو نکته ختم می شود . اول آنکه هاشمی مجددا حضور در عرصه های عمومی را دستور کار قرار داده و پس از حضور در مراسم گرامیداشت روز پزشک به سفری رفته که در آن مورد اقبال گسترده مردم قرار گرفته و آنان از نقش آفرینی هاشمی در هراس هستند و این حضور می تواند تمامی آنچه آنان در گذشته رشته کرده اند را بیش از پیش پنبه کند، هاشمی که قرار بود بتدریج از اذهان عمومی حذف شود یکبار دیگر این بار با همراهی و همدلی دولتی همسو بر مدار انظار عمومی قرار می گیرد و بدیهی است که این نکته پتانسیل وی در ساخت قدرت را افزایش داده و این نکته ای است که مخالفین وی آن را خوش نداشته و ندارند.

از طرف دیگر رقابت بر سر شهرداری تهران بالا گرفته و بازهم نام یک هاشمی در میان است و عده ای که نمی خواهند این عرصه راهبردی را به رقیب واگذارند به انحاء مختلف تخریب را آغاز کرده اند و بدیهی است که برای تاثیر گذاری بر فضا ریشه و استوانه یک تفکر و منش سیاسی را هدف بگیرند و با ایجاد جو تخریبی علیه وی اذهان را نسبت به این خانواده مسموم کنند. کاری که بارها آزموده شده و نتیجه معکوس داشته اما از چنته خالی آنان جز همین فعل و انفعالات غیر اخلاقی و پوچ چیزی به بیرون نمی تراود.

نمونه آنکه در اقدامی عجیب و غریب سفر 6 سال پیش مهدی هاشمی به لیبی که به دعوت سیف الاسلام قذافی صورت گرفته و امری عادی در نوع خود محسوب شده و بواسطه حضور وی در دانشگاه آزاد اسلامی این دعوت انجام شده است را خبرگزاری فارس با عنوان "ارتباط ویژه مهدی هاشمی با فرزند دیکتاتور لیبی" انعکاس داده گویی که چه امر غیر منتظره ای را رونمایی کرده است. نکته آنکه قبل از این نیز این نکته با آب و تاب در این رسانه  ورسانه های همسو انعکاس یافته بود و بازنشر آن در این زمان و بدون هیچ مقدمه ای خود نشان می دهد که چرا این خانواده در این برهه خاص دوباره در مظان اتهام افکنی قرار گرفته اند. جالب آنکه اگر دیدار از یک کشور و دعوت از سوی افراد ملاک اتهام زنی باشد بسیاری از چهره های سیاسی کشورمان در طول دوران حاکمیت معمر قذافی ویا حسنی مبارک به این کشورها سفر کرده اند و اگر قرار باشد با این ملاک بسنجیم پس آنان نیز حتما روابط ویژه ای با دیکتاتورها داشته اند؟!

 

هر چه هست این همسویی و همزبانی میان تیم رسانه ای اصولگرایان تندرو در حمله و هجمه به هاشمی ها گواه از این نکته را می دهد که آنان مجددا احساس خطر کرده اند و برای تاثیر گذاری بر مسیر انتخاب شهردار که به نفع محسن هاشمی در حال رقم خوردن است از هیچ کوششی دریغ نمی ورزند نکته ای که عدم کارایی و به بیراه رفتن آن از هم اکنون هویداست و دردی از گره فرو بسته کار اصولگرایان باز نمی کند و این شانتاژهای خبری و ساده لوحانه مثمر ثمر نخواهد بود.         

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد