شیرینترین و پرکاربردترین ضرب المثلهای فارسی و ایرانی به همراه معنی ضرب المثل، داستان و طرز استفاده، و کاربرد آن در زندگی روزمره
سر و وضع و اثاث خانه نشان دهنده سلیقه و روحیات صاحب آن میباشد.
کسی که خانه ندارد میتواند به راحتی محل زندگیش را عوض کند و هر جایی که خوشش آمد زندگی کند. دلبستگی نداشتن به چیزی.
اجاق کور یعنی زن نازا یا بی بچه، اشاره به اینکه فرزند نداشتن بهتر از فرزند ناخلف داشتن میباشد.
وضعیت ناگوار و خطرناکی در انتظارش است.
اگر کسی کمکم نکند خداوند یاریم میکند.
از اعمال بی ادبان هر چه به نظر ناپسند و زشت آید نباید انجام داد. رفتار زشت دیگران را دیدن و خلاف آن انجام دادن.
توقع بی جا از کسی داشتن.
یکی به دو، مشاجره، بگو و بشنوی همراه با درگیری بر سر چیزی.
جمع بی تربیت و شلوغ که اغلب در مورد مهمانها گفته میشود.
مشخص شدن نتیجه کار.
خسّت و حسابگری بیش از حد، از هرکه و هر چه کمترین چیز استفاده بردن و طرفنظر نکردن.
از موقعیت خراب و آشفته سوء استفاده کردن.
توانگران به نیازمندان چیزی عطا میکنند نه نیازمندان به ثروتمندان.
به آدم اخمو و بد اخلاق و ترشرو گویند.
هستی و سرمایهاش از دست رفته، شخصیت و اصالتش که از بین نرفته.
هوسبازی که هر چه بیند، دلش بخواهد.
کسانی که در ظاهر شلوغ و پر شر و شور هستند همه چیز خود را عیان میکنند اما کسانی که ساکت و بیصدا و به نظر بیآزار هستند و چه بسا خطرناکند.
از دو طرف محروم یا نا امید. سرگردان.
اشاره به دو چیز ظاهراً مشابه که از نظر ارزش و مقام تفاوت زیادی با هم داشته باشند.
گذشت زمان ممکن است موجب گشایش در کار شود.
حرف یا کاری را با حوصله تمام نکردن و دائماً موضوعی به موضوع دیگر یا کاری به کار دیگر پرداختن. ناقص انجام دادن کارها.
شنوندهای که به حرف یا نصیحتی بیاعتنا باشد، گویی که نشنیده باشد.
رفتار دوگانه، دو نوع حرف زدن.
از ابتدا تا انتها، با دقت و کامل.
نفهم و خنگ و بیعار. نادان.
آنقدر مُفلس و بیچاره است که حتی پول کفنش را هم ندارد.
دشمنی پنهان، دشمنی از راه دوستی. خیانت کردن.
بعد از هر غم و سختی انشاا... خوشی و آسایشی است. اشاره به آیه: انَّ مع العُسر یُسری. پایان غم و غصه خوشی و آسایش است.
صلابت و قدرت خود را حفظ کردن و ضعف نشان ندادن.
اگر انسان تلاش و کوشش کند، خداوند حتماً به او روزی و موفقیت در انجام کاری که در آن قدم برداشته عطا خواهد کرد.
پول از تو، کار یا اطاعت از من (انجام هر کاری به خاطر پول حتی رقصیدن).
از یک وضعیت بد به وضعیت بدتر گرفتار شدن.
شرمندگی زیاد، در حد ذوب شدن و غرق کردن.
وقتی بخواهند رازی را به کسی بگویند این جمله را ادا میکنند.
کوتاه آمدن، دست از یکدندگی و لجاجت برداشتن و به اصطلاح شیطان را از خود دور کردن.
وقتی چیزی یا کسی آنقدر واضح و آشکار باشد که خودش را بر ملا کند. شفاف بودن چیزی.
کسی یا چیزی که از دور خوب و جالب باشد، اما از نزدیکگ بد و زشت.
خیلی ناز و افاده داره. شخص متکبر.
بدقلق و بداخلاق شدن و سر ناسازگاری گذاشتن.
چیزی که جلا و زیبایی اولیه خود را از دست داده باشد.
از راحتترین تا نایابترین چیزها (معمولاً خوراکی) فراهم است.
به کسی که وضع را بدتر و ناگوارتر از اول کرده باشد میگویند. تقاضای برگرداندن وضع به حالت اول.
ار آسمان تا زمین و هر چه در آنها است.
از اول صبح تا آخر شب.
عصبانی شدن.
اعمال و رفتار هر کس نشان دهنده احوال درون و فکر و اندیشهاش میباشد.
از قول دیگری و از جیب کس دیگر وعده انجام کاری یا خرج کردن را دادن.
هنگامی که بخواهند راه یا کار و برنامه خود را از دیگری جدا کنند میگویند.
نباید از دیگران گله کرد، آنچه بر ما میرسد نتیجه کار خودمان است.
آنچه را لازم بود و وظیفه داشتیم بگوییم را گفتیم دیگر خودتان میدانید که بپذیرید یا نپذیرید. اتمام حجت کردن.
از پُرگویی و پشت هم اندازی دست بر نداشتن. پر حرفی کردن.
وقتی که به ناچار چیز یا کس دیگری را به جای اصل آن چیز قبول کنند میگویند.
گذشت و احسان فقیر بیشتر است و ثروتمند بیشتر حرص میزند.
قوی پنجه کم آزارتر بهتر از ضعیف نمای پر آزار است (اجباراً از ظالم به ظالمتر پناه بردن).
چیزی را که نمیخواست برایش پیش آمد.
صحبت راجع به هر چیز کسل کننده است جز سخن مورد پسند و حرف دل، حرفی که اصل مطلب است و باید از گفتن سخنان دیگر خودداری کرد.
نتیجه عمل انسان به خودش بر میگرد، چه عمل زشت و ناپسند چه کار خوب و پسندیده و درست.
کسی که بنا بر مصلحت خود و خوشایند این و آن عقیده و روش خود را تغییر دهد.
به خاطر ذوق و طمع و حرص زیاد عجله کردن و دچار ضرر شدن.
اصل را رها کردن و دنبال فرع بودن.
در به دست آوردن چیزی مثل علم یا ثروت رنج زیاد بردن.
دردی را شدیدتر کردن.
ننگ و نامه روی کسی آمدن.
تا وقتی اصل و ماهیت چیزی یا خواستهای به روشنی معرفی و مشخص نشود دیگران آن را به رسمیت نمیشناسند.
آماده برای گریه و زاری است.
التماس، زاری، نجابت و سازش مظلوم موجب گستاخ شدن ظالم میشود.
اصفهان آنقدر زیبا و دیدنی است که برابر با زیبایی نیمی از جهان است.
معمولا سگها به طرف ژندهپوش بی چیز پارس میکنند، بنابراین کسی که تازه به جایی رسیده نمیتواند در نزد کسی که سابقه فقر و بینواییاش را میداند فخر فروشی کند.
سر خود و سرکش شدن، هرز و ول و نافرمان شدن. اشاره به طغیان یا عصیان کردن.
بعد از مدتی در جایی و در نزد کسی بودن در هنگام وداع و خداحافظی گفته میشود.
با اگر و اما و عدههای بیهوده چیزی حاصل نمیشود.
با کوتاهترین سخن و کمترین خواهش (در واقع با یک اشاره) طرف کاری را انجام دادن.
ممکن است کسی کاری یا چیزی را شخصاً تجربه نکرده باشد ولی دیده یا شنیده باشد و به هر حال در جریان امر باشد.
اشاره به زرنگی و زبانبازی طرف.
مغرور و متکبری که گذشته و اصلیت خود را فراموش کرده باشد.
آدم وارد و با تجربه مهارت دارد و میداند چه باید بکند.
کاری که یکبار برای امتحان یا از روی کنجکاوی یا هوس انجام شود و تکرار آن دلچسب نباشد.
دعا در حق کسی به معنی: روزبروز بهتر شدن وضع مالی و اوضاع زندگی و پیشرفت کارها بر وفق مراد.
خوشی و خوشحالی بی مورد.
اضهار بینوایی کردن و کل دارایی ناچیز خود را برشمردن.
از آنجایی که هر فردایی که فردا برسد تبدیل به امروز میگردد بنابراین این عبارت یعنی: نسیه داده نمیشود.
اشاره به شدت اضطراب و تب و تاب انتظار که مرگ هم غیر قابل تحملتر میباشد.
رعایت اعتدال و میانهروی در هر کاری.
سر کسی کلاه گذاشتن و جنس نامرغوب به او فروختن و از دسترس دور شدن.
انسان معصوم نیست، گاهی استباه میکند.
فکر میکند کار بزرگی انجام داده.
کسی که شل و بی رمق حرف بزند.
شوکه شدن، از فرط حیرت و تعجب زیاد انگشت روی دهان ماندن.
شناخته و مشخص و زبانزد شدن و مورد توجه خاص و عام قرار گرفتن از بُعد منفی.
وبال گردن شدن، مزاحم و سربار.
معمولاً عقیده پدرزبرگ و مادربزگها این است که نوه از فرزند هم دوست داشتنتر است.
اول کاری را که شروع کردهای تمام کن و نتیجهاش را ببین بعد به کار دیگر بپرداز.
خطاب به آدم عجول و پر رویی که بخواهد زود به نتیجه و سود برسد. ادعای ناحق داشتن.
در روزگار خوشی و راحتی باید با دور اندیشی به فکر سختیهای احتمالی آینده هم بود.
ایرادهای بیجا و بهانه جویانه، درخواستهای غیر قابل قبول.
این مشکلی است که خودم برای خودم به وجود آوردم.
این دفعه دیگه مثل دفعههای قبل نیست، جدّیتر است.
کسی که نه تنها سودی نمیرساند و نمیتوان یه حرفها و وعدههایش امید داشت، بلکه ممکن است ضرر هم برساند.
خطاب به آدم بد حساب که به جای ادای دین فقط حرف بزند و پشت هماندازی کند.
کسی که بودن یا نبودن کسی و یا عوض شدن و تغییر چیزی، کار یا موقعیتی و یا هر چیز دیگر برایش فرقی نمیکند.
تهدید و اصرار کاری همراه با رسم علامت به اضافه یا ضربدر مانند روی کف دست یا زمین یا جای دیگر.
هنگامی که موضوعی یا دعوایی یا گرفتاری شروع میشود تا به نتیجه رسیدن آن مراحل و یا زمان زیادی وجود دارد.
این کار یا این شخص و این چیز درست در حد و شأن توست و به درد تو میخورد.
در جواب کسی میگویند که در خواست بزررگی بیشتر از حد ولیاقتش بکند، مثل در خواست شغل یا خواستگاری از دختری که بالاتر از خودش باشد.
در مواردی که بخواهند برای انجام کاری، فرصتی در اختیار کسی قرار دهند میگویند.
همه چیز در دنیا از شادی تا غم، گذرا و تمام شدنی است.
به کسی که به دلیل اخم و بد اخلاقی یا از روی غرور و افاده نخواهد حرف بزند میگویند.
هیچ اتفاقی نیفتاده.
کار از بیخ عیب دارد، مشکل از اصل و اول کار است.
از فرط میل و رغبت بیخود شدن، تحریک شدن اشتها یا به کسی متمایل شدن.
اشاره به آدم بسیار خسیس.
در آمد و روزی کم اما مستمر و همیشه.
اتحاد و همبستگی موجب قدرت است.
از جایی به جایی دیگر رفتن.
آخرین جواب رد را به کسی مثل خواستگار یا طلبکار دادن.
اشاره به آدم راحت و بیدغدغه و آسوده، کسی که هیچ زحمت و اذیت و فشاری برایش وجود ندارد.
از فرط غم و غصه و مشکل با ناراحتی زندگی کردن، زندگی را با غم و سختی گذراندن.
غذای بیمزه یا چیزِ کم رنگ.
چیزی که گذشت دیگر بر نمیگردد یا کاری که انجام شد دیگر شده.
غذا یا چای آبکی
چاق و چله شدن، سر حال بودن، بهتر شدن اوضاع.
فریبکار، تودار، موذی.
گم شدن چیزی که جلو چشم بوده.
گریه دروغی برای جلب ترحم و قیافه حق به جانب گرفتن.
فروختن، رد کردن.
وقتی که کار خراب شد و آنچه که نباید بشود، شد دیگر زیاد و کمش فرقی نمیکند.
عدم تحرک و فعالیت موجب بیماری و فساد میگردد.
کنایه از بهم ریختگی و نابسامانی شرایط و عدم هماهنگی.
با هم موافق و هماهنگ نیستیم، سازش نداریم.
هرگاه برای کسی ناخواسته آب بیاورند، آن را به فال نیک میگیرند و به کامروایی تعبیر میکنند.
فرصتی به دست نمیآورد و گرنه جوهر و توان انجامش را دارد. کسی که کار خوب یا بدی از عهدهاش بر آید اما زمینه انجام آن کار برایش فراهم نباشد.
جار و جنجالها تمام شد و آرامش برقرار گردید.
کار عبث و بیهوده انجام دادن.
نفعی از او نمیرسد.
ضرر کار بد اول به خود شخص میرسد، ظلم ظالم اول به خودش بر میگردد.
دو به همزن، فتنه انگیز.
فتنهای که فعلا و ظاهراً خاموش باشد.
بلا و ظلم که برسد گناهکار و بیگناه با هم از بین میروند.
سند یا نقطه ضعف محکوم کنندهای در اختیار کسی گذاشتن، نقطه ضعف به کسی نشان دادن.
اگر امید را از انسان بگیرند، دیگر انگیزهای برای زنده ماندن نخواهد داشت.
آدم تا شاگردی و فروتنی نکند به مقام بزرگی و استادی نخواهد رسید.
آدم خوش حساب را همه قبول دارند، بنابراین همیشه میتواند روی کمک دیگران و یا قرض گرفتن از دیگران حساب کند.
خطاب به کسی که به قید درویشی از مسئولیتهای زندگی شانه خالی کرده و به مادیات و تامین رفاه نسبی بیاعتنا باشد.
کسی که خودش حاضر است، لازم نیست کس دیگری به جایش حرف بزند یا تصمیم بگیرد.
برای تشویق یک نفر به غذا خوردن- تعارف کردن.
انسان عاقل با هر قول و وعده بیپایه و اساس کار خطرناک انجام نمیدهد.
فرومایهای که فخر فروشی کند.
کسی که امور دنیا و زندگیش لنگ است نیتواند به فکر آخرت باشد. آدم گرسنه برای سیر کردن شکم خود دست به هرکاری میزند.
کسی که میخواهد کاری انجام دهد ولی بلد نیست.
آدم یک بار اشتباه میکند یا گول میخورد. سفارش به عدم اشتباه مجدد در انجام کار.
در جوانی همه کارهایم را انجام دادهام و اکنون کاری ندارم. آرزو نداشتن.
در مقابل خواستههای بر آورده نشدنی جوانان میگویند. جوانان باید تمید داشته باشند و برای اهداف آینده تلاش کنند.
نا امید و محروم از چیزی که به آن دل بسته شده باشد.
کسی که امتحان خود را پس داده و شناخته شده و رو سفید است، دیگر احتیاجی نیست دوباره آزموده شود.
همانطور که آستر از قدر و اعتبار رویه محافظت میکند. زن و شوهر نیز باید احترام و آبروی یکدیگر را نگه دارند؛ زیرا عزت و اعتبار هر یک منوط به ارزش و آبرو و اعتبار دیگری است.
اقدام جدی و همّت برای انجام کار خیر، مثل راه انداختن عروسی، رفع گرفتاری، رفع بیکاری، و....
فقط به ظاهر آراسته کسی توجه کردن، ارزش افراد را باظاهر سنجیدن.
با احتیاط و بیسر و صدا عمل کن تا کسی کاری به کارت نداشته باشه.
یکدندگی و لجاجت بر سر انجام کاری یا داشتن عقیدهای.
مفلس و بی پول و درویش مآب و در عین حال بی خیال و آسانگیر.
مطالب بی سر و ته، پر حرفیهای بی معنی.
اشاره به تعریف بیجا و بزرگ نمایانه از کسی یا چیزی تا حد بیهمتا جلوه دادن آن. کنایه از کسی که برای خودش بیشتر از اندازه ارزش و اعتبار قائل است.
طوری نشده، اتفاقی نیفتاده.
تذکر به رعایت نوبت.
طمع و خواستن همه چیز با هم (مثل کسی که به جای تشکر از خود آش در ظرف آن هم طمع میبندد). بد و خوب را با هم خواستن.
استفاده همگانی از چیزی.
کاری که دو رئیس داشته باشد، درست از آب در نمیآید. لوث شدن مسئولیت.
اجبار در قبول و انجام کاری که بر کسی تحمیل شده.
خلافی انجام ندادن و بدنام و گناهکار شدن. بدون انجام دادن کار خلاف و گناهکار شناخته شدن.
سخت زخمی و مجروح شدن و به صورت لاشه در آمدن. به سختی مجروح شدن، له شدن.
اتفاق عجیب و امر خلاف عادت، معمولاً در تعارف و خوش و بش با مهمان میگویند.
از بیکاری در آفتاب خوابیدن.
کسی که پیر شده و اثرات مرگ در او ظاهر شده باشد.
خرج بیهوده برای تعمیر وسیلهای که از کار افتاده و ارزش درست شدن ندارد.
دزد درماندهای که چیز بی ارزشی مثل آفتابه را بدزدد.
تشریفات و امکانات زیاد اما کیفیت کم.
کسی که برای خودش کار کند و تحت فرمان کسی نباشد و طبعاً خوب و آبرومند هم برای خودش خرج کند.
آمد کار را درست کند خرابترش کرد.
کسی که کار خیری انجام دهد و گرفتار شود.
عقیدهای خرافی راجع به اینکه: انجام بعضی کارها یا بعضی چیزها یا بعضی روزها و یا حتی بعضی اشخاص و... خوش یمن است و شانس و خوبی میآورد و بعضی نحس و بدیمن بوده و بدی و غم به همراه میآورد.
بالاخره آمدی ولی دیر
افرادی که ثروتمند هستند بیشتر حرص ما میزنند.
خیلی از مسائل و مشکلات و گرههای کور زندگی بدون نیاز به نیروی جسمانی، با قدرت عقل و درایت انسان قابل حل است.
دیگران را هم مثل خودت و نزدیکانت بدان.
تعریف از کسی که دارای فضائل و خوبیهای فراوانی چه ظاهری و چه معنوی باشد.
قسمت هرچه باشد همان میشود.
کسی که کار خلافی انجام نداده از چیزی نمیترسد.
چیزی که روشن است احتیاج به گفتن ندارد.
گذشته باز نمیگردد.
نا مشخص بودن آینده.
افراط و تفریط و نداشتن اعتدال در انجام کاری.
تعداد افراد یا چیزهای خاص مورد توجه آنقدر زیاد است که دیگران به حساب نمیآیند.
اشاره به شخص با تجربه، زیرک و دانا، کسی که بیشتر از بُعد منفی مد نظر باشد.
کسی که از نادانی خویش با خبر است و بداند که از انجام کاری، بر میآید.
شنیدن وصف خوشیها همیشه واقعیت ندارد.
سخت ضربه خوردن و به جِلِز و ولز افتادن چه از لحاظ جسمی (مثل زمین خوردن) و چه روحی (مثل شنیدن خبر ناگوار از قبیل ضرر و زیان، عزل شدن ناگهانی از کاری و...).
اشاره به مهمانی که چشمش و حواسش به جای اینکه به صاحبِخانه باشد، به سر و وضع و اسباب خانه است.
وصف درماندگی و نداری کسی، اغلب در زمان تحقیر کردن به کار میرود.
کار بیحاصل و بیهوده کردن.
ناخالص است، صاف و ساده نیست.
عیبجو و بدگو، عیب خود را در دیگران میبیند. عیب خود را ندیدن.
عیب خود را روی دیگران گذاشتن (زشت روئی آینهای پیدا کرد، وقتی خود را در آن دید به آینه گفت: زشت بودی که به دورت انداختهاند).
انسان اخمو، بد اخلاق، و عنق و یا هر چیزی که انسان را به یاد غم بیندازد.
حرفهای نا امید کننده زدن.
وقتی از بچه یا فرزند کسی شکایت شود میگویند.
با نرمش و زیرکی به کسی صدمه ردن، دشمنی و خصومت پنهان از طریق دوستی.
با حرف زدن کاری درست نمیشود باید تنبلی را کنار گذاشت و اقدام کرد.
به آدم اخمو و عبوس و ترشرو میگویند.
مال یا چیزی که مفت و بدون زحمت بدست آمده باشد راحت هم از دست میرود.
کسی که رفتار دوپهلو داشته باشد یعنی در ظاهر از چیزی یا کسی دوری و خودداری کرده و بیمیلی نشان دهد اما در واقع به آن تمایل داشته باشد.
نهایت خوشحالی (اشاره به موش در هنگام یافتن گردو).
کار خطرناک انجام دادن.
کسی که هیچ عارضه و ناراحتی او را از پا نیفکند و بر او اثر نکند. کنایه از افراد و یا اشیاء مقاوم و جان سخت.
متملّق و چاپلوس.
اگر میخواهیم آسوده و بی دغدغه زندگی کنیم طریقه معاشرت چنین است. رفتاری جوانمردانه با دوستان و تحمل دشمنان.
هنگامی که گذشت زمان موجب از یاد رفتن بدیها و سوابق زشت کسی شود.
با تقلّب و نیرنگ و خلاف نمیتوان کاری از پیش برد و یا آن کار نتیجه خوبی ندارد.
کار سر همبندی و از سر بیعلاقگی.
کنایه از جای بسیار شلوغ و آشفته.
با رفتار و عمل و با اشاره غیر مستقیم منظور خود را به کسی فهماندن.
حرف کسی که اشتباه و خطایی از او سر زده و کار یا چیزی بد و خراب از آب در آمده باشد و از او ایراد گرفته باشند. مشخص شدن ماهیت کسی که علیرغم سرشتش نمیخواسته کار درستی را انجام دهد و نتیجهاش معکوس باشد.
در بازی خواه ناخواه به انسان آسیب هم میرسد. انجام هر کاری با خطرات و مشکلاتی همراه است.
کنایه از دنیا و یا هر چیز و هر کس دیگری که ظاهری زیبا و فریبنده داشته باشد اما مفید و سودمند نباشد و ارزش امید بستن نداشته باشد.
برای انسان بزرگ و متشخص بالا و پائین مجلس تفاوت نمیکند و در واقع هر جا که او نشسته باشد همانجا بالا و صدر مجلس است.
آخرین حد هر چیز بد و یا خطرناک که دیگر بدتر و خرابتر از آن وجود نداشته باشد و در آن مرحله قید همه چیز را بزنند و خود را برای بدترین حالت ممکن آماده کنند.
اشاره به چاخانبازی و دروغگویی کسی؛ روزی گدایی در خانهای را زد، صاحبخانه که روی پشت بام بود گفت: اگر پائین بودم چیزی میدادم. دفعه دیگر وقتی گدا آمد و چیزی طلب نمود صاحبخانه گفت: اگر در بالاخانه بودم برایت میآوردم و گدا گفت...
عقل و شعور و معرفت را از دست داده، دیوانه شده.
به افراد پر توقع که زود از هر حرفی ناراحت میشوند حتی نمیتوان گفت: بالای....
عقیده و سفارش بزرگترها در مورد ازدواج مبنی بر اینکه: دختر وقتی شوهر کرد و با لباس سفید عروسی به خانه شوهر رفت باید تا آخر نزد او مانده و با خوب و بدش بسازد و فکر جدایی را از سر بیرون کند تا اینکه با مرگ خانه را ترک نماید.
در حسرت چیز یا کسی که قدرش را ندانستهاند و اکنون از دست رفته میگویند.
در آن واحد نمیتوان دو کار مختلف را با هم انجام داد چرا که در نهایت هیچکدام به سرانجام درستی نمیرسد.
آدم ضعیف البُنیهای که با کوچکترین چیزی وضعیت مراجیاش تغییر کند و همچنین آدم ضعیف النفسی که طبق گفته و نظر این و آن تغییر عقیده دهد.
با دیدن جزء و یک نشانه مثبت نمیتوان نتیجهگیری کاملاً امیدوارانه و کلی کرد.
گله از بچه ناخلف و ناسازگار و دردسر آفرین.
اشاره به اینکه باید از فرصتهای بدست آمده حدکثر استفاده را برد.
همیشه گذشت و بخشش از کسی است که بزرگتر (از لحاظ سنی) و یا بزرگوارتر است.
بهترین برخورد با روزگار و سختیها و مشکلات آن، که در نتیجه زندگی آسانتر سپری خواهد شد. راحتتر با مشکلات برخورد کردن.
از زبان تنبل و مفتخور و بیکاره.
رحمت بیفایده، کار کم درآمد، گله خیاطها از کم سودی شغلشان.
شعور و معرفت برای انسان والاترین ارزش محسوب میشود و وجود آن حتی از نعمت بینایی نیز محسوستر و مهمتر است؛ زیرا نقصان هر چیز جبرانپذیر است جز نقصان عقل و شعور.
خطاب به آدم تنبل و فرصتطلب که بخواهد از زیر کار شانه خالی کند.
سکوت و کوتاهی در مطالبه بدهکار را پررو و بیخیال میکند.
کسی را به جای کس دیگر بازخواست یا مجازات نمیکنند.
دوستی و نزدیکی به جای خود، حساب و کتاب هم به جای خود.
انجام کاری ظاهری و نه چندان مهم و با ارزش بنا بر مصلحت.
برای کسی که ناراحت باش و خودت را به آب و آتش بزن که او هم متقابلاً تو را دوست داشته باشد.
به هیچ دردی نمیخورد (برای هیچ کاری مفید نیست).
وقتی قرار است انسان هر آنچه از مال و مکنت را که دارد در این دنیا بگذارد و برود چه فرقی میکند سنگ و ریگ بیمقدار باشد یا زر و گوهر.
زیاد و بیش از اندازه بودن چیزی.
کسی که برای دیگران کارآمد و دلسوز و مهربان باشد و برای دوستان و بستگان نامهربان و بیتفاوت یا حتی بد خواه باشد.
به خاطر یک استثنا از قرار و قاعده مرسوم چشم نمیپوشند.
برای سودی مختصر باعث زیان و خسارت کلی شدن.
قاطی و هم تراز شدن کسی با جمعی به طور تصادفی.
دلتنگ و غمگین و کسل شدن.
از شنیدن خبری یا قیمتی که انتظار آن نمیرود، متحیر و شوکه شدن.
تعارف و تواضع در هنگام تقدیم پیشکشی.
به دنبال کار خودت برو و به کار دیگران و در کاری که به تو مربوط نیست دخالت نکن.
کنایه از آتشی بودن و تندروی و شرارت شخص. رفتار افراطی و نامناسب در برخورد با موضوع یا شخصی.
بیخیال، کسی که حتی در شدت فقر شاد و دور از غم باشد.
کسی که جنسی را به زیر قیمت واقعی آن بخرد.
حرف و وعدههای سر خرمن و از سر باز کُنک به کسی دادن.
در زندگی خود را به بیعاری، بیدردی و بیخیالی زدن.
عقیده بر این است که هنگام تعریف از حُسن کسی یا چیزی برای چشم نخوردن به تخته یا وسیله چوبی ضربه میزنند.
اشاره به کسانی که از شرایط و وضعیت موجود خود ناراضی بوده و ناشکری و ناسپاسی میکنند، در حالی که خیلی ها به همان موقعیت حسرت برده و آرزو میکنند که به جای او باشند.
سفر و رنج سفر به انسان چیزهای مختلفی میآموزد و او را با تجربه و پخته میکند و تکرار این سفرها و تحمل سختیها و افزایش دانستهها کمکم انسان را به پختگی لازم میرساند.
نظیر: آدم سیر شصت لقمه میخوره.
پس از مدت زمان بسیار طولانی.
پس از چندین بار تکرار کاری و داشتن تجربه کافی مرتکب اشتباه شدن.
حالت بینابین و غیر قطعی برای هر چیزی.
کسانی که برای زیباتر شدن حاضرند هر رنج و درد جسمانی را تحمل کنند.
عقیده کسی که در ابتدای کار برای رسیدن به هدف و پیشبرد کارش خود را جلوه داده و سازگاری و حوصله داشته باشد و وقتی موقعیت خود را تثبیت کرد و بر اوضاع مسلط شد هر طور دلش خواست رفتار کند.
نوشته، سند و یا هر چیز دیگری که بیارزش و بیخاصیت و به درد نخور باشد.
کسی که وقتی همه کارها با کوشش و زحمت و هنر دیگری انجام شده آن را به نام خود تمام کند.
عبارتی که در پوزش خواهی از به زبان آوردن مطلبی زشت یا رکیک میگویند.
با رندی و زرنگی از فرصت غیر منتظرهای به سود خود استفاده کردن.
اشاره به صدای خیلی بلند و گوش خراش.
یکباره و به شدت ترسیدن و وحشت کردن.
لو دادن و از دست دادن چیزی. فاش شدن راز.
مطلع و با خبر شدن از چیز یا کاری مخفی.
کسی که پایان عمرش نزدیک بوده و آثار مرگ در او پدیدار شده باشد.
به کسی که از کوچکترین حرف یا حرکتی ناراحت شده و قهر کند.
استفاده از موقعیت و توفیق دیگری نظیر: به نام من به کام تو.
بر حسب تصادف به کسی برخورد کردن.
کسی که از حرفی یا کاری بدش آ»ده و به شخصیتش بَر خورده باشد.
دو نفر که بر سر موضوعی اختلاف پیدا کرده و با جار و جنجال و مرافعه از یکدیگر جدا شوند.
به مرگ یا بلای ناگهانی دچار شدن.
کسی را تنبیه کردن و کیفر دادن.
کسی را بدبخت و تیرهروز کردن، بیچاره کردن و به ذلّت افکندن.
برای انجام کار یا رفتن به جایی رنج و غذاب و مشقت فراوانی متحمل شدن.
با کسی دشمنی شدید داشتن و از او متنفر بودن.
به طور غیر مستقیم و با گوشه و کنایه منظور خود را بازگو کردن، حرف دل یا متلک و یا ایراد و انتقاد خود را به کسی یا در مورد کسی گفتن اما منظور کس دیگری بودن.
در نهایت عجز و خاکساری به کسی التماس کردن و توسل جستن.
دعا یا نفرین آدم بدخواه یا نفهم و بیارزش مستجاب نمیگردد.
لذتبخش و مقبول قرار گرفتن چیزی.
مطابق میل کسی رفتار کردن.
خود نمایی کردن، به نمایش گذاشتن، منت گذاشتن.
کسی که برای تبرئه خود، همدست خود را شاهد بگیرد.
برای میهمانان برخورد خوب و چهره گشادة میزبان مطرح است نه سفره پهرن و پذیرایی او.
کسی را بیآنکه متوجه باشد مسخره کردن.
قید همه چیز را زدن، برای رسیدن به هدف خود را از قید هر تکلف و آبرو یا حرمت رها کردن. نهایت تلاش را انجام دادن.
عذر و بهانه تنبل در برابر کار.
به طور ناگهانی موضوع سخن را به جای دیگر کشاندن.
رنج و عذاب دادن، سختگیری بیش از حد.
حرف پدر مادر برای بالا بردن ارزش دخترشان در مقابل خواستگارانش.
گدا صفت، کسی که برای بیارزشترین چیز وکمترین منفعت نظر داشته باشد.
به دو معنی:
1- اشاره به دوندة گریزان و ترسان یا عجول.
2- کسی که از جهتی در سطحی بسیار بالا قرار دارد و دیگری به حدّ و مرتبه او نمیرسد.
مسؤولیت امری را متقبل شدن.
حرف یا نصیحتی که شنونده چیزی از آن نفهمد، راهنمایی و پند بیحاصل و بیهوده به گوش نااهل.
جنس نامرغوب که حتی ارزش لعنت فرستادن هم نداشته باشد.
گِله شخص بد شانس به این معنی: نوبت ما که شد وضع به هم ریخت و عوض شد.
اشاره به اینکه ثروت و زیبایی دو چیز متزلزل و ناپایدار هستند و نباید به آنها مغرور و دلخوش بود.
کسی که از اسم و یا موقعیت کس دیگری استفاده کند.
تمکین و اطاعت، هر تکلیف و دستوری را پذیرفتن.
در همه جا مشکل و گرفتاری وجود دارد و وضع به همین منوال و اوضاع زندگی به همین ترتیب است و فرق چندانی نمیکند.
بد دهن، کسی که همیشه دهانش به فحش و بد و بیراه باز باشد.
نمکنشناس و قدرنشناس.
به کسی گویند که در کار خودش وامانده و با دخالت در کار دیگری در صدد اصلاح و راه انداختن کارش برآید.
بدون زحمت و خرج کار پیش نمیرود.
گرفتار و اسیر چیزی یا کسی شدن به دلیل انس و علاقه یا به دلایل اخلاقی و وجدانی.
برای کسی دردسر و مزاحمت به وجود آوردن و موقعیتش را خراب کردن.
بیحیا و بیآبرو و دریده.
مزاحمت، فضولی و دخالت در کار کسی.
در انجام کارها باید حد مرز خود را شناخت و به اندازه شأن و وسع و توان خود پیش رفت.
به کسی که بعد از غیبت و مدت طولانی او را ببینند میگویند، یعنی قبلاً دوست و صمیمی بودیم، اما حالا فقط با یکدیگر آشنایی داریم.
کار به کار کسی داشتن و با دخالت و ایجاد مزاحمت او را اذیت کردن.
به پای کسی یا چیزی هدر رفتن و سوختن.
زبان به فحش و بد و بیراه و ناسزا باز کردن.
نباید نا امید شد زیرا بالاخره پس از رنج و سختی خوشی و راحتی است.
دارای موقعیت بسیار سست و لغزنده و خطرناک است.
اشاره به تنبلی و بیحالی بیش از حد.
عمرش رو به پایان است، آخر عمرش است.
رسوا و برملا شدن، رو شدن و افشا شدن راز و رمز.
شکوه عاشق از دردها، غمها و دردسرهای عشق و عاشقی.
از غم و رنج و سختی رهیدن و بیش از حد خوشحال شدن.
پرسیدن عیب نیست و میتوان به مقصود رسید وکامروا شد.
کسی که ظاهری آراسته و فریبنده دارد ولی پول و مال منالی ندارد.
اشاره به تأثیر همنشین بد.
کسی که خودش را بگیرد و با بیاعتنایی و فخرفروشی و افاده با کسی برخورد کند.
توبه از تکرار کاری به دلیل ضرر و پشیمانی و یا توقع بیجا طرف مقابل.
بیاعتنایی و بیاهمیتی نسبت به خواهش یا فرمان کسی.
آدم ضعیف یا نانازی که با کوچکترین کسالت از پا درآمده.
همه انسانها از لحاظ صفت و روحیات یک جور و مثل هم نیستند.
برای انجام کاری یا در برخورد با موقعیت ناموافقی رنج و مرارت و مشقات فروان کشیدن.
اشاره به مبالغهآمیز به قدرت و کارآمدی پول و یا همچنین رشوه در پیشبرد کارها.
هرچقدر پول و سرمایه بیشتر باشد به همان نسبت سود و بازدهی آن بیشتر خواهد بود.
آدم بیپول ناچار با رویا و خیال داشتن چیزی خوش است.
مبالغه در مورد کاربرد پول و ثروت.
آدم بسیار ثروتمند و پولدار را میگویند.
اشاره به خرجتراشی و بیهوده خرج کردن پول.
همانطور که چرک دست بالاخره پاک شده و از بین میرود، پول هم بالاخره خرج میشود و نمیماند.
پهلوان پوشالی و دروغین، طعنه به آدم ضعیف.
اشاره به شخص فرومایه و بیمقدار که خود را داخل حرف یا کار بزرگتر و بالاتر از خود کند.
با اینکه پیر و لرزان شدهام از صد جوان نیرومندتر و کارآمدتر هستم.
چیزی را بهانه شر و نزاع و بگیر و ببند و تسویه حساب قرار دادن.
نزد آدم رند و همه فن حریف نمیتوان ادعای زرنگی و زیرکی کرد.
ارحج و برتر بودن چیز یا شخص بد بر بدتر.
به دو معنی:
1- صبر کسی تمام شدن.
2- عمر کسی به پایان رسیدن.
گیر فلان کس یا فلان چیز یا فلان کار افتادنو ضرر و صدمهاش به دیگران رسیدن.
اسراف و نفله کردن چیزی که زیاد باشد.
از گذشته تا حال وضع به همین منوال بوده.
تا فرصت هست و موقعیت مناسب وجود دارد باید از آن استفاده کرد.
در مدت زمان خیلی کوتاه، فوری و زود.
هیچگاه نباید ناامید شد همیشه روزنه امیدی وجود دارد.
خطاب به آدم حسود یا پیغام برنده به حسود.
اشاره به انتظاری سخت و طولانی جهت رسیدن به نتیجه مطلوب.
با اینکه خبر از دهانی به دهان دیگر بزرگ میشود، اما به هر حال در ابتدا نکتهای هر چند کوچک وجود داشته است.
باید دید قسمت چیت و طالع و شانس در چه حد است.
علاقه شدید در مورد کاری یا نسبت به چیزی و کسی که که معمولاً به همان اندازه هم زود از بین میرود.
اصطلاحاً به چیز و حتی به شخص بیمقدار کمارزش میگویند.
کنایه از کسی که کار کوچکی را بزرگ جلوه داده است.
پر حرفی، ورّاجی.
دزدی کوچک و بیاهمیت آخرش به دزدی بزرگ و رسوا کننده منجر میشود.
اشاره به یچه یا آدم شرور و شیطان و پرآزار.
تدبیر و چارهجویی انسان در برابر تقدیر و سرنوشتی که از سوی خداوند رقم خورده هیچ است و قدرت مقابله با آن ندارد و همان خواهد شد که خدا خواهد.
رحم وشفقت نسبت به ظالم، ستم بر مظلوم است.
مساوی دانسات ترس و مرگ؛ و چه بسا که ترس به دلیل تکرار و استمرار بدتر از مرگ باشد.
ناراحت شدن.
به طعنه مسخره به کسی میگویند که تا حدی چیزی را بلد است و از آن سر در میآورد.
کنار گذاشتن عادتها کار بسیار مشکلی است و موجب ناراحتی و آزار شخص و یا حتی بیماری روحی یا جسمی او میشود.
دور برداشتن و عدم خودداری در امری.
هنگامی که مقصر و بیتقصیر، گناهکار و بیگناه همه با هم مجازات شوند.
نسبت دادن بچه به پدر که غالباً در مورد کارهای زشتِ بچه گفته میشود.
اعتنا نکردن و ارزش و اهمیت ندادن به کسی.
تعارف باید سنجیده و حساب شده باشد؛ زیرا ممکن است طرف مقابل آن را بپذیرد و شخص گرفتار و پشیمان شود.
تعارف زبانی و ظاهری نه از ته دل.
عیبگویی و بد گفتن از متعلقان و منتسبان خود که به خود شخص بر میگردد.
تهدید و ضرب و جرح یا دچار ساانحه شدن طوری که بزرگترین عضو گوشش باشد.
بیحساب و بدون رنج و زحمت نمیتوان به بزرگی رسید.
مبالغه و زیادهروی کردن.
در تمسخر آدم سست و بیحالی که منتظر است همه چیز برایش حاضر و آماده شود.
خود را برای دعوا و کتک خوردن آماده کردن.
اشاره به کسی که هوس کتک خوردن کرده باشد.
جدایی از یکدیگر و قطع رابطه، از هم سوا شدن و کاری به کار یکدیگر نداشتن.
کسی که بخواهد از هوش و فراست خود تعریف کند.
کسی که پیوسته توبه کند اما آن را بشکند و نتواند دست از عادت زشت خود بردارد.
خیلی شاکی و عصبانی است.
داخل حرف دیگران شدن و قطع کردن سخن گوینده به خاطر حرف خود.
نمود و اشاره مختصری به موضوع که از آن بتوان به مطالب و معانی فراوانی پیبرد.
در بین دعوا و شلوغی کسی به فکر رعایت چیزی نسیت.
سرت به کار خودت باشد و به کار دیگران دخالت نکن.
طرف مورد نظر بیلیاقت و ناجور و بدرد نخور از آب در آمد.
بیشتر منظور زن بیعفت است که محدودیت و سختگیری در موردش فایدهای ندارد.
مطلب و سخن ناشنیده و غیر قابل قبول.
در بحر کسی رفتن و حواس خود را معطوف او کردن.
خطاب به نصیحتگو و صاحب نظری که خودش به میگوید عمل نمیکند.
خطاب به آدم بیتجربه و ناپخته که سطحی و ظاهری با چیزی یا موضوعی برخورد کرده و عمیق و موشکافانه آن را بررسی نمیکند.
کنایه از بد شانس و بیچاره و بیپول.
گول زدن و مغبون ساختن کسی در معامله.
اشاره به آدم بسیار ثروتمند و پولدار.
مشکل یا غصه و ناراحتی را درون خود نگه داشت و تحمل کردن و به رو نیاوردن.
ایراد گرفتن و حقیر کردن کار یا رفتار کسی به طوری که از شور و شوق بیفتد.
بینتیجه ماندن کار و به مقصود و منظور نرسیدن.
شانسی و با حدس و گمان کاری انجام دادن.
از هستی ساقط کردن، چیزی را از بیخ و بُن از بین بردن.
پول یا چیز مفت از کسی گرفتن، گوش بُری.
فرع در مقابل اصل، نامرغوب در مقابل مرغوب و هر چیز پست و بیارزشی در برابر نوع عالی و آن به حساب نیامده و بیرونق و بیقدار خواهد بود.
وقتی چیزی یا کسی در محل مورد انتظار نباشد.
حرف دل خود را از زبان طرف صحبت شنیدن.
تحمل رنج و سختی زیاد.
خشکه مقدسی و تظاهر به تقدس و ایمان، در حدی که پاکی جانماز شک کند.
شلوغی و ازدحام و فشردگی جمعیت است که به اندازه پایین آمدن سوزن جا وجود ندارد.
آدم زرنگ و زیرکی کگه کاملاً مواظب است و کاری نمیکند که باعث ضرر و زیانش شود.
حرف یا موضوعی که کم و بیش پراکنده و ناقص گفته یا شنیده شود.
سفارش در مورد بیاعتنایی به حرف مردم.
در هر مرحله بتوان به ضرر و زیان خاتمه داد کمترین فایدهاش ضرر کردن بیشتر است.
نهایت مهماننوازی و خیر مقدم از رودربایستی.
معمولاً کسی که تازه وارد جایی شود خطاب به جمع می گوید.
چون جنس ارزان بیعیب و یا با دوام نیست، لذا باید مجدداً خریداری شود یا پولی صرف تعمیرش گردد.
وقتی تمام حرفها و قرار مدارها و حساب کتابها در همان ابتدای کار گفته شود بعداً دلخوری و ناراحتی پیش نمیآید.
جنگ و جدال ساختگی برای گول زدن و سود بردن.
با نادان و یا کسی که خود را به نفهمی زده نباید هم کلام شد و جوابش را داد.
جواب فحش و بد زبانی، خشونت و بدزبانی و جواب خوبی و خوش زبانی، ملایمت و خوشزبانی است.
تازهکار یا جوانی که غرور و جسارت و هارت و پورت زیادی داشته و به دنبال کسب شهرت و مقام باشد.
معروف است که پیرها بیشتر از جوانها سر وگوششان میجنبد.
کسی که به پیری رسیده باشد و با تاسف و حسرت دوران جوانی و نشاط خود را بیاد آورد.
تبرئه جوان و توجیه حرکات و اعمال ناپسندش.
امر به آماده شدن برای رفتن و جا عوض کردن و مرخص شدن از جایی.
نتیجه کار آخرش مشخص میشودنباید از ابتدا زیاد دلخوش و امیدوار بود.
خشونت و سختگیری و آزار معلم و استاد از محبت و نوازش پدر هم بهتر و مفیدتر است.
به کسی که در مورد چیزی یا در مشاجره سر و صدا میکند و حرص میخورد میگویند.
کسی که ظاهری خوب و باطنی نازیبا دارد.
برای فهماندن مطلب به شخص نفهم، لجوج یا بد جنس و یا برای کار آمدن و جذب او از جان مایه گذاشتن وآخر هم نتیجه نگرفتن.
سختگیر، خسیس.
کسی که بخواهد خانهاش را به کسی بسپارد به شوخی این سفارش را میکند.
سر و صدا و بیآبرویی کردن.
کسی که از اندک خون و جراحت بترسد. ترسو.
اشاره به اشخاصی که برای جمعآوری پول حرص میزنند.
بیپول و فقیر شدید.
کوچکترین حرفی نزدن، صدایی از کسی در نیامدن.
همه حرفها و راز و رمزشان پیش هم است.
عشق و محبت نسبت به جگر گوشه با عشق و محبت دیگران فرق میکند.
گریختن و ترک کردن جایی به طور پنهانی و ناگهانی.
بستگان و نزدیکان به یکدیگر خیانت نمیکنند.
انسان باید ذاتاً خودش خمیره و وجود کاری را داشته باشد.
کسی که بد خواه دیگران باشد خود نیز دچار مشکل و گرفتاری خواهد شد.
هر کس به دیگران بدی کند و ناراحتی به وجود آورد، خوش هم به آن دچار خواهد شد.
نگاه خشم آلود و غضبناک و قهر آمیز.
کار یا حرف ناراحت کنندهای را مدام تکرار کردن مثل: گله، بهانه گیری، توقع بیجا، منت گذاشتن و غیره.
به هم ریخته و آشفته. کج و راست بودن و پیچ و خم داشتن چیزی.
نتیجه کار نسنجیده و تحقیق نشده، پشیمانی و زیان است.
ظلم و ظالم همیشه دوام نمییابد.
به کسی که در جریان امری نباشد و سؤوالات ناشی از عدم اطلاع بکند، میگویند.
اول رسیدگی به وضعیت خود و خانواده و فراهم کردن آسایش آنها سپس کمک به دیگران.
کسی که مفتخوری و کمک گرفتن همیشگی از دیگران عادت کرده باشد.
کس که از موضوعی روشن و واضحی خبر میدهد.
در هنگام تعریف موضوع و صحنه بد و ناراحت کننده یا ترسناک که آرزو کنند شنونده از دیدن آن دور باشد.
تاریکی بیش از حد.
انشاالله کسی که نمیتواند خوشی و پیشرفت کسی را ببیند کور شود.
بسیار حسود و بدخواه است.
نظز زدن، وقتی کسی یا چیزی با دیدن و تعریف کسی بیمار یا خراب یا دچار خطر و ضرر میشود.
نسبت به مال یا خوردن بیتفاوت بودن و طبع بلند داشتن.
کسی که از حقایق امور آگاه نیست و چیزی نمیداند.
نظر ناپاک نداشتن، چشم روی چیزی یا کاری بستن و دیده را نادیده کردن.
اشتباهی دیدن، چیزی را که جلو چشم است نمیبیند و از این و آن سوال میکند.
زیرک و موذی.
رقابت از روی حسادت.
راه چاره پوچ و بیهودهای که در هنگام خشم یا برای شوخی ارائه میگردد.
تمام شدن، از دست دادن و نداشتن سرمایه یا علم و یا سخنی برای گفتن و...
تمسخر و تحقیر کسی که خود را داخل حرف دیگران کند.
چیزی که جالب و دلچسب نباشد و مطبوع و مطلوب واقع نشود.
وقتی خدا بخواهد کسی را تنبیه کند به طریقی چنان درمانده و گرفتارش میکند که شخص حتی فکرش را نکرده.
زیاد شدن بدهی و یا پر و لبریز شدن پیمانه عمر.
کسی که نزد هر دو طرف دوست و دشمن خفیف و بیآبرو شده باشد.
مقصر با کوچکترین حرکتی میترسد و میگریزد.
اشکال تراشی و مزاحمت، جلوگیری از پیشرفت کار.
خشم و عتاب معلم نه از سر آزار بلکه عین مهربانی است و هر کس آن را تجربه نکرده باشد در واقع چیزی نیاموخته.
زحمت بیفایده، برای نادان و حق ناشناس رنج بردن.
باید متناسب ا مقدار موجودی و درآمد خرج کرد.
قمپز در کردن، تعاریف مبالغهآمیز و فخر فروشانه.
معمولاً در جواب اعتراض همسایه در مورد ایجاد مزاحمت میگویند؛ یعنی صاحب خانه هستم و اختیار تام امور خانه را دارم.
با دقت و با کنجکاوی یا تعجب نگریستن.
موقعی که رنج و غم کسی باعث شادی دیگران شود.
محکم کاری کردن.
تندروی در هرکاری.
فرقی نمیکند، هر دو حرف یا هر دو حساب یکی است و اختلافی ندارد.
انکار طلب یا وعده و قول و...
نباید از مقابله به مثل ناراحت شد.
کسی که برای شانه خالی کردن از انجام کاری برود و دیگر پیدایش نشود.
اصرار و لجاجت، یکدندگی و پافشاری رو حرف خود.
اشاره به کسانی که روی قولشان نتوان حساب کرد و حرفشان اعتبار چندانی نداشته باشد.
کسی که مزاحمی را جواب کرده، عذرش را بخواهد و راه خروج را نشانش بدهد.
نظر خود را به دیگری القا کردن و حرفی را که نگفته از قول او گفتن.
به هنگام سخن گفتن از چیزی، حرف به موضوعات دیگر کشیده شده و حرفهای جدیدی بوجود میآید.
سکوت در برابر حرف حق و درست و به جا.
چون بسیاری از حرفهای درست و به حق، واقعیتی تلخ و غیر قابل انکار را بیان میکند و ممکن است به ضرر بعضی تمام شود.
به کسی که هنگام صحبت به دلیلی از ادب خارج شده و حرف نامربوطی زده و به مخاطب توهین کند.
از آنجا که بچهها فطرتی پاک و دست نخورده دارند و دروغ و ریا را نمیشناسند و از طرفی قوه تشخیص خوب و بد یا نفع و ضرر را ندارند هرچه میگویند عین حقیقت و از ته دل میباشد.
گرم شدن صحبت.
اشاره به اینکه: هر کار کنی مردم بالاخره چیزی میگویند.
مرد یا جوانمرد کسی است که حرف خود را عوض نکند و روی حرفی که زده بایستد و به قول خود پایدار و پایبند باشد.
هرکس بزرگترش و همچنین نزدیکان و اطرافیانش را بزرگ بدارد و احترام کند، دیگران نیز به او و وابستگان او احترام میگذارند.
در هنگام کَرم و بخشش دقت و حسابگری وجود ندارد، اما در حساب و کتاب باید دقیق بود و حتی یک دینار را حساب کرد.
حساب و کتاب به جای خود، دوستی و برادری هم به جای خود.
حساب سطحی و سرسری و نه چندان دقیق.
حرف آدم حسود یا حسرتکس در مورد کسی که به مقصود خود رسیده و دق میکند اما خود از مثل آن محروم است.
کسی که زیباست دیگر نیازی به آرایش و آب رنگ اضافی ندارد.
کنایه از وقت نشناسی و انجام کار بیموقع.
حسود هیچگاه آرامش و آسایش ندارد همیشه از خوشی و پیشرفت دیگران ناراحت و در رنج و حسرت است.
سرانجام حق به صاحب و سزاوار حق میرسد.
نباید منتظر رسیدن حق و حقوق خود شد بلکه باید به دنبال آن رفت و آن را مطالبه کرد؛ زیرا کسی آن را به آدم تعارف نمیکند.
اشاره به اینکه معمولاً بیشتر اشخاص طرز رفتار و حرکاتشان موروثی است.
در جواب کسی میگویند که از وضعیت یا از فرد یا چیزی سؤال کند، یعنی: قابل شرح و تعریف نیست و خودت باید امتحان کنی.
جای شلوغی که صدای همه در آن پیچیده باشد.
شعری که در مورد بچه ناآرام و بیقرار یا کسی که از کار زیاد و بشین و پاشو گله دارد، میخوانند.
کسی که نزد دیگران آبرو نداشته و قول عملش بیارزش باشد، کسی که قبولش نداشته باشد.
آدم بیشرم و بیآبرو و بیادب، کسی که اختیار زبان خود را نداشته باشد و هرچه بخواهد میگوید و یا هر کار میخواهد انجام میدهد.
هنگامی که پول و هزینه زیادی صرف کسی یا چیزی شود که ارزش و نتیجه نداشته و به درد نخورد.
مزاحم پیشرفت و خوشی کسی شدن.
ملایم طبع، سازگار، خاکی (از این جهت میگویند که خاکشیر با همه طبایع سازگار است).
کسی که سر خود و بیدعوت به هر مجلسی برود و بیرودربایستی سر سفره هم بنشیند.
فضولی و کنجکاوی، جستجو و سر در آوردن از محلی یا موقعیتی.
دروغ گفتن، ادعای پوچ و توخالی.
اشاره به محتضر و درحال مرگی که برای دقایقی حالت سلامت و هوشیاری در او ظاهر میشود.
در هنگام بد آمدن و تعجب از چیزی یا کسی و نپسندیدنش میگویند. کلمهای شبیه «واه».
هنگامی که کسی نتواند حق تضییع شده خود را از زورگو بگیرد و مظلوم واقع شود مطمئناً خداوند حق او را خواهد گرفت و ستمگر را مجازات خواهد کرد.
کسی که قابلیت و لیاقت نعمتی از نعمتهای خداوند را نداشته و از آن محروم باشد چرا که اگر آن نعمت را میداشت از آن سوءِ استفاده میکرد.
جواب رد به گدا یا متوقع سمجی که به چیز یا کسی امید بسته و چشم طمع دوخته و پیش خود حسابی باز کرده است.
اصطلاحاً به کسی میگویند که کار غیر عاقلانه انجام دهد یا رفتار حواس پرتانه و دیوانهبار داشته باشد.
انشاالله سرانجام کارش به خیر و خوبی پایان پذیرد.
تمام درها یک جا و یکباره به روی کسی بسته نمیشود.
دعا یا گله کسی که از پا در آمده و از نظرات عزت و مقام تنزل یافته و زمین خورده است.
حرف مسی که همسر خود را یا دوست میدارد و در دلش فقط عشق یک نفر میگنجد و یا از عهده همان یکی هم بر نمیآید.
از پیش رفتن کار و به نتیجه و مقصود رسیدن.
جواب رک و بدون رودربایستی و تعارف.
هنگام پیش آمدن آشوب موقعیت آشفته و خراب میگویند.
به کسی که لباس زیادی پوشیده و یا در فصل تابستان لباس گرم بپوشد، میگویند.
از جیب دیگران مهمان کردن راحت است.
آدم نفهم و نادان، خوب و بد، بهترین و بدترین و با ارزش و بیارزش در نظرش یکی است و قدر و قیمت هیچکدام برایش فرقی نمیکند.
مشغول کار خودت باش و کار خود را پیش ببر.
اظهار بدشانسی و به همین دلیل قید چیزی را زدن.
مفتخور حرص که از هیچ چیز خوراکی صرف نظر نکرده و به هیچ یک از محتویات سفره رحم نکند.
بیموقعیت به جایی رفتن یا کاری را انجام دادن یا حرفی گفتن.
از تعجب به صورت چوب خشک در آمدن، درجا بیحرکت شد.
لال شدن و دم بر نیاوردن.
مشاجرات خصمانه که هر چه دنبال شود، باعث هتک حرمت و بیآبرویی بیشتر طرفین شود.
هر کس همانقدر و هر گونه که لیاقت و شایستگی دارد نصیبش میگردد.
به کسی گفته میشود که بخواهد کارش زود انجام شود و طرف مقابل را وارد به عجله و سرعت عمل کند.
با حفظ نشاط و روحیه شادمانی حل یا فراموش کردن دردها و مشکلات آسانتر وسریعتر خواهد شد.
مثل خرگوش با چشم باز در خواب بودن کنایه از غفلت و بیتوجهی به اطراف.
به کسی میگویند که در مورد کاری غرض و مقصود خاصی داشته و یا در اوهام و خیالات خام و تصورات شیرین بسر بود.
عقیده بر این است که زن هر خوابی میبیند بر عکس آن تعبیر واقع میشود.
با اراده و پشتکار حتماً به مقصود خو خواهیم رسید.
سفارش به وفق دادن خود با همگان و تبعیت از اکثریت.
تجاهل کردن و خود را به نفهمی و بیاطلاعی زدن.
مقصری که با زیرکی خود را ضعیف و بیگناه جلوه دهد.
گذشته و اصلیت خود را از یاد بردن، کسی که وقتی به جایی و به وضعیت بهتری رسید وضعیت سابق خود را فراموش کند و دچار غرور و خودخواهی شود.
کسی که کاری را که به دیگری هم مربوط است سر خود و به تنهایی، بدون مشورت و نظرخواهی شروع کند، انجام دهد و به اتمام برساند. خودخواه.
کسی که خودش موجبات ناراحتی و پشیمانی خود را فراهم آورده این جمله را با شماتت به خود میگوید.
کنایه از نبودن غذا، غذای بینوای فقیر.
زیبایی بیش از حد باعث عذاب و دردسر است.
سلام و احوالپرسی و تعارف گرم و محبتآمیز.
اشاره به کسی که هیچگونه غم وناراحتی و مشکلی در زندگی نداشته اما گله و ناشکری کند و یا بیجهت خود را دچار دردسر و گرفتاری میسازد.
جنگ و جدال و زد و خورد و کشت و کشتار به راه افتادن.
از فرط عصبانیت به خود پیچیدن و جوشیدن.
در مورد چیزی یا کسی رنج و حسرت و عذاب فراوان متحمل شدن.
فساد و جنایت را با مثل آن تلافی نمیکنند. مقابله با مثل نکردن.
خطلا و گناهی بزرگی که مرتکب نشدهام (حرف کسی که گرفتار مخمصه و ستم شده باشد).
لاجرم توانگری بزرگ منشی میآورد.
دلسوزی بیجا و دخالت بیجا و خود سرانه.
به غذایی که دختر دمبخت پخته باشد و بخواهند تعریف مضاعف بکنند، میگویند.
از عیب دیگران راحتتر میتوان سوء استفاده کرد.
اشاره به اینکه همه انسانها کم یا زیاد به گونهای غم و گرفتاری دارند.
در شروع کاری، جهت سوء استفاده رفتار و وعدههای فریبنده داشتن.
در موقع سختی و تنگنا حتی کمترین و بیارزشترین چیزها به حساب میآید و به درد میخورد.
مهمان دوست، کسی که در خانهاش همیشه به روی مهمان باز است.
اشاره به شخص بیملاحضه که از محبت و نجابت و بزرگواری کسی سوء استفاده کند.
خبری منتشر و پخش شدن.
سفارش به بخشش و گذشت به هنگام قدرت توانایی در گرفتن انتقام.
برای انجام کار درست و خیر نباید شک و تردید داشت و از این و آن پرسید یا حتی استخاره کرد.
قید متعلقاتی چون پدر و مادر یا فرزند را نمیتوان زد، حتی اگر آزاردهنده و غیر قابل تحمل باشند.
نباید قطع امید کرد و تا آخرین لحظه باید امیدوار بود.
هنگام عصبانیت از دست دروغگو میگویند، به این معنی که: دروغ گفتن راحت است و معنی برای آن وجود ندارد.
از آنجا که دروغگو میخواهد از چیزی غیر واقعی و ساختگی سخن بگوید طبعاً کلامش محکم و بدون اشتباه نخواهد بود، بنابراین در گفتههایش اختلاف و ضد و نقیض به وجود آمده و دروغش آشکار میگردد.
اوضاع دائم به یک حال نمیماند.
به وجود آمدن فرصت و اتفاقی سودمند و غیر مترقبه.
اشاره به حرف یا عمل غیر قابل انکار، در مواردی که همه شواهد برای اثبات واقعیت مطلبی وجود داشته باشد و به راحتی بتوان به حقیقت موضوع پی برد.
بیتجربگی و همچنین بدشانسی باعث شکست در هر کار است.
مقصر بیمدرک خیالش آسوده است و برای خود پادشاهی میکند.
شکست خورده و نا امید و به نتیجه نرسیده.
کسی را رها کردن و آزار ندادن و کاری به کارش نداشتن.
زورگویی که به زیر دست و صعیفتر از خود ظلم و بدی کند، بالاخره ظالمتر و قدرتمندتر از او نیز پیدا خواهد شد که به خود او ظلم کند و حسابش را برسد.
عرض ادب و سلام خدمت کسی گفتن.
به کسی متوسّل شدن و پناهنده شدن.
نظیر: از هر دست که بدهی از همان دست پس میگیری.
بیکاره و تن پرور بودن و هیچ کاری انجام ندادن.
محتاطانه، با دقت و ملاحظه رفتار کردن.
قدرت فهم و تشخیص نداشتن، نادان و مبتدی بودن.
به کسی که بیاجازه دست به طرف چیزی دراز کند میگویند، یعنی دست درازی قدغن.
آدم ناامیدی که آرزو کند به جای دیگری و دارای موقعیت و وضعیت او باشد.
کسی را طرد و ناامید کردن و جواب منفی دادن.
معمولاً برای جلوگیری از غیبت پشت سر مُرده میگویند، یعنی دیگر در این دنیا نیست که از خود دفاع کند.
مردهای که حتی در زیر خاک هم نگران حال و وضع نزدیکان خود باشد.
کسی که وضع مالی نسبتاً خوبی دارد و محتاج دیگران نیست.
در واقع روحیه و عشق و علاقه موجب انجام و پیشبرد کارهاست نه زحمت و تلاش ظاهری. اهمیت روحیه و علاقه به کار در مقابل تلاش جسمی.
کسی که هر چه بی این و آن محبت و خوبی میکند قدر آن را نمیدانند و یا اینکه در مقابل بدی میبینند.
کسی را لنگ و معطل کردن.
فکر کسی را خواندن، پی به خیالات کسی بردن.
کم ارزش شمردن و به حساب نیاوردن چیزی یا کسی، کوچک و ناچیز تلقی کردن.
خرابکاری کردن.
از دور شاهد ماجرا بودن و از دشواریها یا خطرات کار اطلاع نداشتن.
برای رسیدن به مقصود چیزی را بهانه قرار دادن.
به دو معنی:
1- دیوانه عشق خدا شدن
2- از دست دادن عقل و شعور و اینکه آدم دیوانه از فکر و خیال و دغدغههای زندگی آسوده است.
ترس و تردید را کنار گذاشتن و هرچه باداباد گفتن و شجاعت اقدام کردن.
دوستی و محبت راه دل را به دل باز کرده و قلبها را به یکدیگر ارتباط میدهد، عشق و علاقه دو طرفه است.
از دنیا یا از کسی گله و ناراحتی داشتن.
گفتگو و همصحبتی همراه با علاقه و صمیمیت بین دو طرف.
تردید داشتن، مردد بودن.
کنایه از کم صبر و طاقت بودن.
کنایه از آدم صادق و بیریا و بیغل و غش (نظر به اینکه آینه هر چه در آن است یعنی واقعیت را نشان میدهد).
بعد مدتی کاری را به دلخواه و مطلوب و درست و حسابی انجام دادن و سیراب شدن (مثل خوردن غذای سیر یا رفتن به تفریح و...).
به آدم ضعیف و لاغر میگویند.
گیر نیفتادن به جهت زرنگی و زیرکی.
ناامید و شکست خورده پی کار خود رفتن، ترسیدن و خد را جمع و جور کردن.
مبتلا شدن به گرفتاری و مصیبت و بلا، متحمّل رنج و عذاب فراوان شدن.
پررویی و زبان درازی.
وقیح وپررویی را بر جای خود نشاندن.
در مورد ارزش و قیمت یا عیب و ایراد هدیه و چیز مجانی دقت و حساب کتاب نمیکنند.
چشم طمع به چیزی یا کسی دوختن.
صبر در گرفتاری وبلا، صبر غیر قابل تحمل.
طمعکار برای هر چیزی که منفعت داشته باشد.
قید کس یا چیزی را که مزاحم است و فایدهای ندارد باید زد.
بیعار و بیرگ است.
بیغم و بیخیال، آدم خوسرد و آسوده خاطر.
این جهان ماندنی نیست و هر چه از خوبی و بدی در آن است میگذرد و تمام میشود.
اشاره به اینکه در دنیا و در زندگی آسودگی و راحتی وجود ندارد.
دچار شک و تردید بودن، در مورد چیزی مردد بودن.
دعوا و نفاق افکندن بین دو نفر.
فرار و گریز به آخرین حد شتاب.
سماجت و لجاجت بر سر حرفی یا انجام کاری حتی دور از عقل و منطق.
داغ کردن و شوکه شدن بر اثر شنیدن حرفی بسیار نابارورانه و حیرت انگیز.
سالمندان از جوانان کارآمدتر و قابلترند.
رنج بردن در طلب چیزی به خصوص تحصیل علم و دانش.
نتیجه کار بد نصیب خودت خواهد شد.
چیزی یا کسی غیب و ناپدید شدن، از بین رفتن هستی و سرمایه.
حیلهگری، دو طرف معامله یا گفتگو را داشتن.
دوره یا زمانهای که هر کس «وای برمن» میگوید و به فکر نجات خویش از گرفتاری و مهلکه است.
دیدار و ملاقات هرچه کمتر و دیر به دیرتر انجام شود، ارزش و احترام و محبت طرفین نسبت به یکدیگر بیشتر شده و بیشتر نیز حفظ میشود و قوام مییابد، چرا که در کثرت دیدار خواه ناخواه دلخوری پیش میآید.
هدیه هر چند هم اندک و کم ارزش حتی در حد یک دانه هِل پوک شده باشد، نشان میدهد به یاد دوست هستیم و به او علاقه داریم.
دوستی غیر عاقلانه و از روی نفهمی ونادانی، دوستی که از دشمنی بدتر و آسیب رسانندهتر و عذاب آورتر باشد.
کسی که خوب و بد، زشت و زیبا، پسندیده و ناپسند و... در نظرش یکسان و هم ارزش بوده و برایش فرق نکند.
کسی که به جای تشکر و قدردانی از خدمت و محبت دیگری با پررویی و توقع بیجا مدعی و طلبکار هم بشود.
جنس یا دستمزدی را به دو برابر قیمت اصلی حساب کردن.
وصف بچه یا آدمک زشت.
به حرف افتادن، سخت مشغول پر چانگی کردن.
راز نگه ندار، کسی که هر حرفی را زود برای این و آن بازگو میکند و حتی قادر به نگه داشتن اسرار خود نیست.
ناامیدی از ملاقات بعدی به دلایل مختلف (مثل قهر، غیبت طولانی و...).
به تازهکار و تازه واردی که برای رسیدن به هدف و موقعیت مطلوب عجله داشته باشد و بخواهد خیلی سریع به مدارج بالا برسد.
بدنام و عیبناکی که از دیگران عیب و ایراد بگیرد.
بیتفاوتی شخص نسبت به چیزی یا کاری که استفاده و منفعتی برای او ندارد و مربوط به دیگران است.
حاشا کردن و منکر شدن حد و مرزی ندارد و حرف یا عمل خود را میتوان به راحتی و تا حد غیر ممکن و نا محدود انکار کرد.
در سخن گفتن باید محتاط بود و هر جا و در میان هر جمعی نباید حرفی را زد، زیرا ممکن است کسی خبر چینی کرده و آن را بازگو کند.
به کسی که از بین چندین نفر یکی را که از همه بیتقصیرتر یا مظلومتر و ضعیفتر است برای انتقام گرفتن یا خالی کردن عقدة خود و یا حتی انام کاری انتخاب کند.
هر کس از دیدن و بودن با همجنس و همزبان و همفکرِ مثل خود خوشحال میشود وبا او میجوشد.
به عنوان گله یا تعجب به کسی که پس از مدتها پیدایش شده و نزد کسی برود میگویند.
مانعی برای رفتن وجود ندارد، معمولاً در مواقع قهر و یا هنگامی که کسی نصیحت و ممانعت برای عدم انجام کار ناصلاح را بپذیرد، به طرف مقابل میگویند.
در رنج و سختی شدید قرار گرفتن، با ناراحتی و مشقت فراوان مواجه شدن.
سفارش و تمجید از رحم و مرّوت و مهربانی.
چیزی یا کمکی که بعد از موقع لزوم بدست آید و به موقع و به جا نباشد دیگر به درد نمیخورد.
نظیر: امامزاده است و همین یک قندیل.
کسی که دیگری را نصیحت کرده و از انجام کاری باز میدارد اما خود رعایت نکرده و آن کار را انجام دهد مسلماً نصیحتش بیاثر خواهد بود.
جای نامعلوم و ناشناخته، کسی که در مکان نامشخصی غیب یا گم شده و یا از بین رفته باشد.
کسی را که از زمان بازگشتش بیاطلاع باشند میگویند.
قلق و لمِ و خلق و خوی که از آن طریق بتوان در کسی نفوذ کرد و او را در اختیار گرفت.
چهره و رنگ و رو و سر و وضع شخص نشان دهندة احوال درونی اوست (مثلاً رنگ زرد نشان دهندة کسالت و بیماری است، رنگ سرخ نمایانگر خجالت و یا عصبانیت و یا بیحوصلگی و نامرتب بودنش گویای آشفتگی و پریشان حالی اوست).
به مسخره به کسی میگویند که از انجام کاری یا رفتن به جایی و یا در بیان مطلبی بیمورد و بیدلیل خجالت بکشد.
فریب خوردن.
مبالغه برای نشان دادن شدت گرسنگی.
پر حرفی و پر چانگی.
صداقت و یکرنگی.
به صورت اول در آمدن و بازگشتن به حالت نخست. تکرار کاری را از اول.
کاری را از روی شک و تردید انجام دادن و چندان به نتیجهاش مطمئن و امیدوار نبودن.
هنگامی که یار اختیار معاش دست نالایق یا ناشی بیفتد.
رزق و روزی و مقدار آن را خداوند معین میکند و هیچ آفریدهای را بینصیب نمیگذارد.
نباید از آمدن میهمان ناراحت شد چون بنا بر عقیده مسلمانان، رزق و روزی معین خود را به همراه میآورد و یا حتی قبل از آمدنش روزیاش میرسد.
بخشیدن مال یا چیزی که از دست رفته یا به درد نخور و غیر قابل استفاده باشد، بخشش چیز به هدر رفته.
پر رویی و وقاحت.
از فرط شور و شوق آرام و قرار نداشتن.
کسی که در ناز و نعمت و در آسایش و راحتی خیال به سر میبرد.
از کسی پیشی گرفتن، به رقابت با کسی برخاستن.
شخصی بسیار فعال و پر انرژی که با امکانات کم کارهای مختلفی را انجام میدهد.
غیرت و شرافت و مردانگی را گرو گذاشتن و ضمانت کردن.
اختیار تام و کامل در مورد چیزی یا کاری به کسی دادن.
کسی که به همانگونه که ظاهرش نشان میدهد نیست و عیب و علت و خلاف و ناخالصی در کار یا نیتش وجود دارد.
تعقیب کردن و زیر نظر داشتن کسی. تعقیبش و تجسّس و احوال کسی را کردن.
ساکت شدن و حرف نزدن.
امر به حرف نزدن به کسی که حرف نامربوطی مثل توهین مقدسات یا نفوس بد بر زبان جاری کرده باشد.
هر کس زبان مثل خود را بهتر میفهمد و با آن آشناتر و راحتتر است.
اشاره به تأثیر خوش زبانی و بکار بردن الفاظ نیکو پسندیده.
احتیاط در سخن گفتن و پرهیز از گفتن حرفهای نیشدار و خطرناک که ممکن است به قیمت جان تمام شود.
اشاره به تکرار بیش از حد حرفی یا توضیحی و یا در خواستی.
به کسی میگویند که با تعارفات بیهوده مرتب حاشیه میرود و اصل مطلب را بیان نمیکند.
واقعیتی غیر قابل انکار اینکه چه بسا جراحات هولناک که معالجه شده اما اثر و زخمی که از یک سخن سوزاننده و تأثیرگذار بر جای میماند همیشه در دل و ذهن باقی و ماندگار خواهد بود و قابل ترمیم و اصلاح نیست.
پس از انجام هر کار یا حرف زشت و ناشایستی باید منتظر تلافی و مقابله به مثل بود.
از آنجا که عشق با بیقراری و اضطراب و ناشکیبایی همراه است، با صبر و حوصله فرسنگها فاصله دارد.
در مواقعی میگویند که کسی بدی کرده و یا امیدی را ناامید کرده باشد، یعنی: بالاخره هر چه بود گذشت و یا هر طور بود مسئله حل و کار انجام شد امّا سرافکندگی و خجالت برای آن شخص باقی خواهد ماند.
عقیده مردها نسبت به زن و اینکه هر خانهای با وجود زن صفا و روشنایی و رونق دارد.
هنگام که کسی در کار دو نفر دخالت و یا قضاوت کند، اما خود طرفبن با هم کنار آمده باشند و از زندگی یا معامله با یکدیگر راضی باشند.
اشاره به دلچسبتر بودن خواهر زن در برادر زن.
کودک یا کودکانی را میگویند که در زمان پیری والدین متولد شده باشند.
دوعوای زن و شوهر موقتی و زودگذر است و نباید در اینگونه درگیریها مداخله نمود.
گفتگوی زن و شوهر برای خفیف کردن یکدیگر در مشاجره.
آسیب رساندن و صدمه زدن به کسی.
از کسی بد گفتن و نزد دیگری بیاعتبار ساختن، وسیله بیکاری یا اخراج کسی شدن.
تحت اختیار گرفتن.
نظیر: زیرا آب زدن، یغنی با توطئه و سخنچینی موجب اخراج و بیکاری یا بیاعتباری کسی شدن.
با حرفهای بیاساس و مغرضانه نظر کسی را عوض کردن و فریب دادن.
نادیده گرفتن و خود را به ناآگاهی زدن.
کنایه از کسی که هوایی شده و با کسی سر و سرّی دارد، دل به کسی و جای دیگری بسته.
جایگاه مالی محکم و استواری دارد، پولدارها و ثروتمند است.
کار یا قول و یا حرف خود را انکار کردن.
پیشکش بیارزش، متاعی را برای فروش یا استفاده به مرکز و محل تولید آن بردن.
کسی که خیلی مصیبت و بلا و سختی کشیده باشد (اشاره به ستمها و مصیبتهای وارد شده بر حضرت زینب).
افسوس گذشته و اینکه هرسال از سال قبل بدتر است.
چیز یا کار بد و نادرستی که آخر و نتیجه اش از همان اول معلوم باشد.
دشمنی و کینه بیش از حد نسبت به کسی داشتن.
نزد کسی چاپلوسی و مجیز گفتن، تملق گویی کسی به منظور خاصی.
درباره خوب و بد حرف یا کاری فکر کردن و سنجیدن.
کسل و دمغ شدن به جهت ناکام ماندن و کنف و نامید شدن.
برای پیشبرد کار با پول و رشوه طرف را راضی کردن.
کسی را خیلی دیر به دیر بتوان دید.
صبح زود از خواب بیدار شدن هم باعث سرحالی است و هم میتوان به تمام کار های روزانه رسیدگی کرد.
کارها را باید ساده و آسان گرفت تا زندگی یه راحتی سپری شود.سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش.
با دقت و حواس جمع گوش کردن.
خوشحالی و شادمانی بیش از حد.
مطلبی را کامل و روشن بیان نکردن و آن را لفافه و به طور مختصر گفتن.
به ستوه آمدن و فرار کردن از خانه و کاشانه برای آسوده بودن.
درست به موقع و در زمان حساس.
چیزی را با چیز دیگر مبادله و معاوضه کردن.
بر اثر کار یا راهی اشتباه شکست خوردن و رنج و مرارت کشیدن را تحمل کردن اما تجربه آموختن، گوشمالی و تنبه شدن در اثر گردش زمان.
کسی که دقت و تمرکز ندارد و حواسش جمع و دقیق نیست.
بیگناه ممکن است برای مدتی متهم شود، اما بالاخره بیگناهیاش ثابت میشود.
به کسی میگویند که بدون حق و اجازه خود را داخل حرف و کاری که مربوط به او نیست بکند(یعنی تو چیکارهای).
به کسی گفته میشود که در سن پیری کاری را که در شأن او نیست انجام دهد.
تغیر دادن راه، یا عوض کردن حرف، تغییر مسیر دادن.
زودتر از موقع و با عجله سر کاری رفتن.
با نرم خویی و زیرکانه کار و نیت ناپسند خود را عملی ساختن و کسی را گرفتار کردن.
بسیار مشتاق انجام آن کار و تحمل مشکلات احتمالیاش است.
آدم بسیار خوش قول و مورد اطمینان.
کسی که سراغ خطر بزرگی میرود.
به شخص محترم و درست حسابیمیگویند.
کاری به کار کسی نداره.
انجام کاری که فایده داشته باشد.
کسی را مخفی و پنهان کردن یا کشتن و از بین بردن.
گول زدن و مغبون کردن.
خرج کردن و بخشیدن.
وقتی جزء ناچیزی از حقیقتی آشکار شده و هنوز قسمت بزرگ مشکل کار و گرفتاری، باقی مانده و در پیش باشد.
در دو معنی:
1- کسی که حاضر است سرش بشکند اما قدر و ارزشش کم نشود.
2- حرف کاسب و کارگری که با او زیاد چانه بزنند و او حاضر به کم کردن نرخش نباشد.
چاق و سلامت و سرحال.
کسی که در دزدی مهارت فراوانی دارد.
همه یک جور و مثل هم.
شدیدا طالب چیزی یا کسی بودن و نسبت به آن اشتیاق فراوان نشان دادن.
کسب اطلاع کردن، به دست آوردن خبر.
برای خود، کسی و کارهای شدن، بزرگ و با قابلیت و سرشناس شدن.
بیهوده و بیمورد نباید خود را به دردسر انداخت و مشکل و نگرانی به وجود آورد.
حرف دل و راز خود را با دیگران در میان گذاشتن.
تقدیم هدیه یا انجام کار بیارزشی که زورکی و خارج از حد توان باشد، بهتر و آبرومندتر است که انجام نشود.
برتری دختر گندمین یا سبزه رو بر دیگران.
نفرین گیرا، بدنفوسی که پیش بینیاش درست از آب درآید.
سکوت در برابر نظرخواهی یا در قبال انجام کار و یا معامله، به منزله پذیرفتن و رضایت به انجام آن کار میباشد.
خفیف و بیآبرو کردن، بیحرمت و بیارزش نمودن (در حد بیارزشی یک پول سیاه).
تلاش و دوندگی بیش از حد در پی کسب روزی یا برای انجام کاری.
اخم کردن.
دو چیز یا دو نفر که در بدی مثل هم باشند.
بیقرار، سردرگم و پریشانی که بیوقفه و بیهدف در تلاش و تقلا باشد.
در مورد کسی یا بچهای که از او تعریف بیمورد شده میگویند.
مبالغه در برتری چیزی یا فردی بر چیز یا فرد مشابهش.
کمترین فایده سلام خیری است که در این کلمه وجود دارد و شخص با ادای آن در واقع برای طرف مقابل آرزوی سلامتی و برکت میکند.
باز کردن باب دوستی و صمیمیت از سوی بیگانه که با سلام آغاز میشود ممکن است از روی طمع و چشم داشت باشد باید مواظب بود.
خیلی عصبانی و ناراحت است.
طرحها و نقشهها و یا تهدیدهای بزرگ و بیش از حد توانایی که انجام آن غیر ممکن باشد.
همه گرفتاریها برای آدم بیچاره و گرفتار پیش میآید، بدبختی روی بدبختی آمدن.
کاری را به طور کامل و به نحو احسن و شایسته انجام دادن و از هیچ چیز کم نگذاشتن.
چیزی در جای خودش باقی نماندن و هرج و مرج بوجود آمدن.
از کسی طرفداری وجانبداری کردن.
استفاده از فرصتهای مناسب که احتمال سود بردن دارد و اگر فایده نداشته باشد ضرری هم ندارد.
دو نفر که بر سر موضوعی با هم صحبت کنند تا از منظور یکدیگر مطلع شده و کار و تکلیف هر دو روشن و مشخص شود.
خرابکاری و اشتباه غیر عمدی و سهل انگارانه، خطا و اشتباه سادهلوحانه.
اشاره به لوس و ناز کزدن بچه و اینکه: فرزند هر کسی به نظر خودش زیبا و بدون عیب و ایراد است. و یا هر کس عقل خود به کمال میبیند و فرزند خود به جمال.
به هدر دادن و از بین بردن مال و سرمایه در راه بیهوده.
ماهیت و شخصیت هر کس نشان دهنده خانواده و اصالت اوست و از آنجا سرچشمه میگیرد.
کسی که از چیزی ناراحت و دلخور نمیشود و هیچ چیز برایش ناخوشایند نیست. خونسرد و بیتفاوت.
چیز یا شخص خوب و شایسته نصیب آدم بد و نالایق شدن.
ثروتمند و توانگر از حال و درد فقیر و بینوا بیخبر است.
کسی که خودش پر از عیب و ایراد است اما کوچکترین عیب دیگران را بزرگ جلوه میدهد.
شعری که معمولا دختران در روز سیزده بدر هنگام گره زدن سبزه میخوانند.
هرچه نقد به دست آید هر چند کم و اندک باشد بهتر از چیزی است که زیاد اما دیر و با وعده و وعید به دست آید.
آماده رفتن شدن.
هنگامی بالادست یا صاحب حق چیزی را ببخشد اما زیر دست خساست کرده و از بخشیدن خودداری کند.
از زیر کاری در رفتن و آن را به عهده نگرفتن.
باید منتظر نتیجه شد و آخر کار را دید و به پیروزیهای موقتی امیدوار نبود.
نهایت بیپولی و فقر.
جایی که خیلی شلوغ و درهم برهم باشد.
حسابهای خوش خیالانه پیش خود کردن، آرزوهای دور و دراز.
سفارش به راز نگهداری و دیده را نادیده گرفتن.
استفاده از وسیله نامناسب جهت پوشاندن عیب و پنهان داشتن گناه و تقصیر.
هر چیز نامعلوم و غیر مشخصی که از آن نتوان سر در آورد. عدم تناسب اجزاء تشکیل دهنده یک چیز. کنایه از زرافه.
آدم نامنظم، کسی که در انجام کارها یا از لحاظ سر و وضع یا خانه و زندگی، به هم ریخته و شوریده باشد.
مسئله یا موردی است که برای همه پیش میآید (مثل ازدواج و مرگ).
دورو و منافق، کسی که در ظاهر دوستی کند اما در باطن دشمن یا کمک و همراه دشمن باشد.
جمله تمسخرآمیز به شخص ناشی و دست و پا چلفتی.
مطلع و با خبر شدن از موضوعی پوشیده و پنهان، پیبردن به رمز و راز، متوجه و ملتفت چیزی شدن.
بین دو نفر کدورت و اختلاف بوجود آمدن.
تشکر از خدا بخاطر نعمتهای فراوانش موجب لطف و بخشش بیشتر اوست و گله و ناسپاسی موجب از دست رفتن نعمتها خواهد شد.
کسی که با رونق گرفتن وضع کار و زندگی، خود را بگیرد و ناز و ادا داشته باشد.
آدم فقیر و گرسنه دیگر به فکر دین و آخرت نیست و برای رفع گرفتاری خود ممکن است دست به هرکاری بزند.
باید در برابر زور و قُلدری محکم ایستاد و نرمی و ملایمت را کنار گذاشت. مقابله با سختیها با ابزار مناسب.
هر لحظه تغییر حالت و عقیده دادن.
درهم برهم و آشفته، چیز یا جای بیسرو سامان.
کسی که در عصبانیت یا هنگام قدرت یکه تاز، شرور و نابکار و خود مختار باشد.
آماده برای جنگ و جدال.
ترک مجادله و مخاصمه، آشتی کردن.
کسی که وارد جمعی، به خصوص جمع دوستان شود میگوید.
هر حرفی را که از دیگران شنیده میشود نباید فوراً باور و قبول کرد بلکه باید با عقل و منطق آن ار سنجید.
توصیف اشخاص و اشیاء و اماکن دیدنی نمیتواند به اندازه دیدن آنها مفید باشد.
از حد گذراندن هر چیز.
در وصف احوال عجیب غریب یا چیزها جورواجور را میگویند.
هنگامی که مادر از فرزند خود رضایت نداشته باشد یا بخواهد او را از انجام کاری منع و منصرف کند میگوید.
کم بیا، کم برو تا شیرین و عزیز باشی.
به کسی که بعد از انجام امری یا آوردن پیغامی برگشته باشد میگویند یعنی مثل شیر پیروز و کامروا با دست پُر بازگشتهای یا شکست خورده و با دست خالی، مثل روباه؟
درستکاری و با خلوص نیت، ساده و بیکلک.
خود را برای کسب لذت روحی یا جسمی آماده کردن، وعده و وعید خوش به خود دادن.
هر عملی یک عکسالعمل دارد، در خشم و پرخاشجویی اگر طرف مقابل ناراحت میشود، خود پر خاشگر هم از ناراحتی بینصیب نمیماند.
هنگامی که صدمه و ضرر و بدیهای کسی به شخص دیگر رسیده و ثابت شده باشد.
صبر فراوان و طولانی مدت.
معروف است که: یک بار عطسه کردن به معنای صبر یا انحراف از کار است و عطسه دوم اقدام به انجام کار را تأکید میکند.
کم حرف بیسر و صدا، در بعضی مواقع در مورد سکوت از روی ترس (یا تعجب و یا شنیدن حرف حق و درست نیز گفته میشود).
وصف دروغگو و پشت هم انداز.
حرفهای بیارزش و بیسروته.
مقدمه چینی، حاشیه رفتن.
هر کسی مصلحت کار خود را بهتر از دیگران تشخیص میدهد.
برای ناامید و منصرف کردن کسی میگویند که به چیزی امید بسته و دل خوش کرده باشد.
ظاهر و صورت زیبا به درد نمیخورد، باطن زیبا و اخلاق و روحیات نیکو داشتن ارزشمند و موجب موفقیت و عزّت انسان در برابر خدا و دیگران و دیگران است.
اشاره به حفظ آبرو کردن.
ضرر و زیان اگر هم باشد ناراحت کننده است.
بیش از این تحمل ندارم، صبرم تمام شد.
ناز کردن همراه با قهر به منظور بیشتر منت کشیدن طرف مقابل.
ظاهری با هیبت و پر سروصدا اما درون و باطنی پوچ و توخالی.
بیآبرو و رسوا شدن، آنچه پوشیده بوده برملا گشتن.
شخص پاک و درستکاری برای اثبات بیگناهی خود، به رفع و رجوع و شاهد و واسطه نیاز ندارد.
مفتخور و سوءاستفاده کننده، کسی که از هیچ چیز مفت صرفنظر نکند.
یاد گرفتن چیزی یا گفتن حرفی بدون فکر و دانستن معنی آن (مثل طوطی).
اشاره به اینکه مظلومان و ستمدیدگان همواره گرفتارند اما ستمگر همیشه سر حال و سالم است و ستمگری خود ادامه میدهد.
بیریا، روراست و ساده، دل و زبان یکی بودن.
هر که جویای هر چه باشد بالاخره آن را بدست خواهد آورد زیرا هیچ چیز در برابر همت و تلاش و پشتکار انسان غیر ممکن و دست نیافتنی نیست.
به دو معنی:
1- به کسی میگویند که عیب و بدنامی خود را روی دیگری بگذارد و برعکس حرف بزند.
2- حرف کسی که از چیزی سر در نمیآورد.
هیچ کاری با عجله و اظطراب به سرانجام خیر و نتیجه درست و مطلوب نخواهد رسید.
اگر خدا بخواهد چه بسا دردسرها و توطئهها و دشمنیها به دست خود دشمن موجب خیر و برکت میگردند.
به کسی میگویند که بخاطر وقوع امری مطلوب و غیر منتظره بسیار خوشحال و ذوقزده باشد.
درباره کسی میگویند که بر خلاف خوشگوئیها و تعاریفی که از او شده رفتار ناپسندی را انجام میدهد.
کسی که قادر به انجام کاری نباشد و برای توجیه خود از شرایط و ابزار کار ایراد بگیرد. بهانه تراشی.
منظور دنیا و بیوفائی آن است که هر روز بر وفق مراد کسی است و روز بعد از او روی میگرداند.
اشاره به آدم زشت و لاغر یا بیماری که آنقدر از ریخت و رو افتاده و بدحال است که عزرائیل هم از او روی می گرداند.
به کسی یا بیمار بدحالی میگویند که از مرگ حتمی جان بدر برده باشد.
عشق واقعی با نفسپرستی و عشقی که با دیدن ظاهر و آب و رنگ به وجود میآید فرق میکند، عشقهای ظاهری نتیجهای جز ننگ و بدنامی ندارد.
ناز بیخودی که اصلاً هم به طرف نمیآید.
کسی که چون حاضر به دیدن و مراوده با شخص بداخلاق یا منتگذار نیست از خیر لطف و فایدة آن شخص هم صرفنظر میکند.
هرگاه جسم سالم و نیرومند باشد، فکر هم خوب کار میکند.
عقل سالم و درست حسابی نداره، کم عقل است.
کسی که بدن تفکر کاری را انجام داده و پس از به بار آوردن پشیمانی متوجه کار اشتباه خود بشود.
کسی که عقل سلیمی ندارد یا از عقلش درست استفاده نمیکند، دچار ضرر و دردسر و عذاب میشود.
بیشتر مردم ظاهر بین هستند و آنچه را که میبینند باور میکنند.
باید قبل از اینکه کار از کار بگذرد و اتفاق بد یا مشکل و دردسری به وجود آید به فکر چارهاندیشی بود.
در انتخاب همسر یا انتخاب چیزی، خود فرد باید از طرف مقابل یا آن چیز خوشش بیاید و آن را بپسندد و تمایل داشته باشد نه دیگران.
مدت زیادی در جایی به انتظار ایستادن.
رفتن همه و تنها ماندن کسی.
هوشیار و متوجه کردن کسی که در شُرُف ضرر یا خطر است و در وضع نامناسبی قرار دارد.
گذشتههای خیلی دور، دورترین زمان.
کسی یا چیزی را که فقط بدیها و عیوبش را بیان کنند و خوبیها و مهارتش را نادیده بگیرند.
دو نفر یا دو گروه یا دو دسته که کاری به کار هم نداشته باشند و هر کس به راه خود و به دنبال کار و عقیده خود برود.
نهایت بیکاری.
به دو معنی:
1- پایان عمر و دم مرگ.
2- جدایی و یا قهر و کنارهگیری و قطع مراوِده.
تطهیر و شستشو و کار سطحی و ناقص و سرسری.
سهلانگاری در کاری یا استفاده نکردن از فرصت مناسب موجب ندامت خواهد شد.
مثل برده مطیع و گوش به فرمان بودن.
به کوچکی که بخواهد بزرگی کند میگویند.
کسی که هیکل بزرگ و تنونمندی دارد اما به اندازه هیکلش بزرگ نیست. کنایه از فرد قوی هیکل و درشت بنیه اما حقیر و نادان.
کسی یا چیزی که عمرش به سر آمده و باید قیدش را زد و از آن دل کند.
قطع امید و صرفنظر، باز کردن گوش و شنیدن حرفی که آخرین امید ناامید میکند، فکری را از سر بیرون کردن. حاضر به شنیدن حرفی که به ضرر فرد میباشد.
در برابر فحش و بد و بیراه و توهین صبور و ملایم و بیرگ و بیاهمیت بودن.
اگر انسان از این نعمت بیبهره بود، یاد همیشگی مسائل دردناک و غم و غصه دائمی او را از ادامه زندگی باز میداشت.
چون خصلت و ذات فضول اصلاحپذیر نیست، با اغراق میگویند حتی در جهنم هنگامی که در حال سوختن است نیز دست از وراجی و بیهودهگویی بر نمیدارد.
اشاره کردن به کسی که امر بر او مشتبه شده و یا نادانسته و سادهانگارانه خود یا دیگری و یا امر کوچک و ناچیزی را بزرگ و مهم بداند و با غرور و رضایت بیجا به خود یا دیگری بنازد.
سفارش یا نصیحت به کسی که از امور مهم و اصلی غافل شده و فکر و وقت خود را بر کارهای فرعی و چیزهای بیهوده و بیخودی صرف کند.
به کسی که جثه و اندام کوچک داشته باشد و در عوض بسیار پر هنر و زبر و زرنگ باشد.
آهسته و ناگهانی در رفتن، جیم شدن.
هر اوجی حضیضی و هر خیزی افتی دارد، کسی که در اوج غرور و برتری باشد عاقبت به خواری و حقارت میرسد.
علم استادی و خبرگی، لِم کار. ریزهکاریهایی که در اثر تجربه زیاد و مهارت بالای استاد بدست آید.
گوینده حرف دل خود را به جهت جلوگیری از ناراحتی طرف با شوخی بزند و اگر طرف متوجه شد آن را شوخی تلقی کند.
به یاد گذشته و کسی یا چیزی یا جای مورد علاقه خود افتادن و شوق بازگشت به آن پیدا کردن.
دو شخص یا دو چیز که از نظر جثه و ظاهر ناهماهنگ بوده و یکی بزرگ باشد.
کار بزرگ و سخت غیرممکن.
کسی را تحت اختیار گرفتن و مال خود کردن.
جوانی که داماد شده یا مجردی که متأهل شده باشد.
جا زدن و تا آخر تحمل مشکلی را نکردن.
به آخر رساندن و تمام کردن کار یا هر چیز دیگر، ته کار یا قضیهای را بالا آوردن.
کسی را که تنها یا به انتظار گذاشتن و به دنبال کار خود رفتن.
قدر و ارزش هر کار و هنری را خبره و هنرمند در آن میداند.
نعمتها، خوشیها و ایام سعادت و تندرستی همیشگی و پایدار نیستند و انسان وقتی ارزش واقعی آنها را میداند که آنها را از دست بدهد و دچار مشکل و گرفتاری شود.
در یک مسئله و امری واحد بنا بر مصلحت دو گونه عقیده و دو برخورد متفاوت داشتن.
دوستیهای مادی، کسانی که به خاطر پول و مادیات با کسی دوستی میورزند.
به کسی میگویند که حقیقتی آشکار را انکار کند و برای تبرئه خود قسم بخورد.
داد و قال و کولیگری، بر سر چیزی فتنه و آشوب به پا کردن.
محکوم و مجازات کردن پیش از مشخص شدن و اثبات خطا.
توصیه به توجه و اعتنا نسبت به هر چیز کم و اندک، سفارش به صرفهجویی که به مرور موجب جمع و قابل توجه شدن هر چیز میگردد.
اوضاع ناجور و نامساعد.
خوشحالی بیش از حد، ذوقزده شدن.
گرفتاری روی گرفتاری اضافه شدن مشکل قبلی به طوری که کار پیچیدهتر و خرابتر شود.
پیغام پوچ و بیمحتوی یا دستور کاری بیهوده به مزاحم دادن جهت رفع مزاحمت و از سر باز کردن.
زخمی و مجروح ساختن، لت و پار کردن.
کم هر چیز از نبود و هیچ آن بهتر است.
کار را باید دقیق و اساسی و درست حسابی انجام داد تا خیال آدم مطمئن و آسودهتر باشد.
کاری به آخرین و خطرناکترین و خرابترین مرحله خود رسیدن و بیخ پیدا کردن، به طوری که چارهای نداشته یا به سختی بتوان برای آن چارهای اندیشید.
کار بزرگ و مشکلی که انجامش از عهده هر کسی بر نمیآید.
شدت عصبانیت در حدی که خون در بدن منجمد شود.
خسته و عاصی شدن از وضعیتی، آخرین حد تحمّل.
باعث اذیت و دردسر و گرفتاری شدن.
اشاره به اینکه کار نیمه کاره و به آخر نرسیده ارزشی ندارد و هر کس کاری را شروع میکند بهتر است خود نیز آن را به پایان برساند.
معرفی شخص بیکار و بیهنر.
انجام هر کاری شدنی است و به همت و اراده شخص بستگی دارد.
تکرار و استمرار در هر کار موجب کسب تجربه شده و در نتیجه آن کار بهتر، با کیفیتتر و در حد کمال انجام میشود.
هرکاری باید به دست کسی که تجربه و تخصص کافی در آن مورد دارد انجام شود، چرا که در غیر این صورت انجام کار با کیفیت و بازدهی مناسب همراه نخواهد شد.
با صبر و تحمل و بردباری و به مرور زمان انشالله تمام مشکلات حل شده و کارها سر و سامان خواهد گرفت.
هر کسی از عهدة هر کاری بر نمیآید. کنایه از لزوم داشتن تجربه و تخصص در انجام هر کاری.
کاری فوقالعاده، نگفتنی و بسیار دقیق و اساسی، کسی که کاری بزرگ و مشکل را به بهترین نحو، درست و حسابی و بدون عیب و نقص انجام دهد.
هر کس و هر چیز خاصیت مخصوص به خود را دارد و البته لزوم و تاثیر چشم از ابرو در تمام امور بیشتر است.
حُقّه و کلکی در کار است.
انجام کار یا انجام دادن هدیه به کسی به امید و با چشم داشت انجام کاری بزرگتر یا دریافت هدیهای گرانبهاتر از طرف مقابل.
کلافه و سردرگم و مردد بودن، هم و غم پیدا کردن راه چاره داشتن.
کسی که در کاری از صاحب اصلی آن بیشتر جوش بزند.
به هم ریختن بساط و زندگی، شر و فساد و خسارت و خرابی به بار آوردن.
آدم نادرست و خلافکار همه را مانند خودش میداند.
کسی که بسیار شاد و شنگول باشد.
هر کس باید با همشأن و همزبان و همردة خود معاشرت، وصلت و یا معامله کند.
خوابیدن یا خواباندن توهینآمیز و همراه با دلخوری و ناراحتی.
کسی که در حق دیگری خدمت و خوبی کرده و دست آخر هم بدهکار شده و دچار زخمزبان و توقعات بیجا گردد.
هر کجا که دل و روح انسان شاد و با طراوت شود، آنجا بهترین جا است.
ملاحضه و مدارا کردن، احتیاط.
خدا را در همه جا میتوان یافت و به او توجه کرد.
رجز خواندن، ادعا داشتن، نمایاندن خود به خصوصیتی برجسته.
اشکال و ایراد از خود شخص است که باعث به وجود آمدن مشکل یا آزار و مزاحمت میشود.
کسی که در کاری خبره بوده و مهارت و آگاهی زیادی داشته باشد.
برای انجام کارها جز به خود نباید به دیگران امید و اتّکا داشت زیرا کسی کمک نمیکند (یا نمیتواند کمک کند).
بیشخصیت و بیاعتباری که از برتر و بالاتر از خود عیبجویی و سوال و جواب کند.
موضوعی که همه از آن آگاه و با خبرند.
به کسی که در غم و اندوه فرو رفته باشد میگویند.
انکار موضوع، خود را به راه دیگر زدن و رد کردن اصل مطلب.
خبر نداشتم، غیب نمیدانستم.
چیزی یا پولی را که وجود ندارد نمیتوان مطالبه کرد، از فقیر مالی یا معنوی نمیتوان توقع داشت و چیزی دریافت کرد. انتظار و توقع بیهوده داشتن.
دزدی کردن پنهانی و بدن اینکه کسی بفهمد چیزی را برداشتن (اشاره به کفزنی که نوعی از دزدی است).
کسی را عصبانی و خشمگین کردن.
جواب کردن، عذر کسی را خواستن و بیرون کردن. در برخی موارد در هنگام خروج میهمان کفش را جفت میکردند.
ته کشیدن و تمام شدن پول و سرمایه، تهیدست شدن و چیزی در بساط نداشتن.
ترسیدن و به هول و ولا و دلشوره افتادن.
از چیزی ناراحت و متأثر نمیشود، بیخیال و لاقید و بیاعتنا به امور.
تقلید کورکورانه و دنبالهروی از دیگران و ادای کسی را در آوردن موجب ضرر و گمراهی است.
کسی که در مورد چیزی راه و چاره را گم کرده باشند و نداند که چه باید کند، یا موضوع وکاری که پیچ خورده باشد.
خطاب به کسی که مشکل خود را نمیتواند حل کند و برای حل مشکل شخص دیگر به راهنماییاش میپردازد.
حرف یا کاری پیش خود سنجیدن و سبک سنگین کردن، با خودت خلوت کردن برای ارزیابی و مصلحتاندیشی.
کسی را گول زدن و اغفال کردن و او را مغبون ساختن.
کسی که در کاری از دیگران عقب مانده باشد.
غیرت و هیبت و جُربزه نداد.
با هم اختلاف پیدا میکنیم و دعوایمان میشود، از هم ناراحت و دلگیر میشویم.
متلک بار کسی کردن، درشت گفتن و طعنه زدن.
با بدی و ستم باید بدتر و ستمگرانهتر برخورد کرد. پاسخ متقابل به مثل.
قُد و یکدندهای که حرفهای بزرگ میزند و فکرهای خطرناک در سر دارد.
کسی که در سر هوای کارها و اقدامات خطرناک و دردسر آفرین و خارج از توان خود بپروراند.
کم خوردن به دو منظور: یکی قناعت و دیگر تضمین سلامت که هر دو موجب استمرار و همیشه خوردن است.
وضع مالی خوبی ندارد و به سختی زندگی میگذراند، دخلش با خرجش مطابقت ندارد.
کسی که مدت طولانی در جایی مانده و خیال رفتن نداشته باشد.
دنباله حرف یا کاری را نگرفتن و رها کردن و فیصله دادن به قضیه یا موضوعی که ادامه آن به صلاح نیست، پی موضوع یا حرف را نگرفتن و از آن رد شدن و به ختم غائله راضی گردیدن.
در پاسخ به پیشنهاد مطلوب و مورد نیاز یا هنگام پیش آمدن شرایط و موقعیت مناسب و دلخواه میگویند.
کسی که عیوب خود را نمیبیند اما دائم از دیگران ایراد میگیرد.
بیماری که از بیمار دیگر پرستاری میکند یا درمانده و گرفتاری که به گرفتاری شخص دیگری رسیدگی کرده و به او کمک کند.
معمولاً کسی که صاحب هنر و حرفهای است، خودش از آن بهرهای نمیبرد و در استفاده از هنر خویش تنبل است.
دنیا با تمام بزرگیاش آنقدر کوچک است که در ان دو نفر که یکی بدی کرده و دیگری بدی بالاخره در راه هم قرار میگیرند و با هم روبرو خواهند شد و کسی که بدی کرده به سزای عملش رسیده و شرمنده و پشیمان خواهد شد.
آشفته بازار، اوضاع بیسر و سامان و بدون صاحب، کسی به کسی نبودن.
طعنه به کسی که در وصف خود یا دیگری مبالغه و تعریف بیجا کند یا ادعا و درخواست بیش از حد لیاقتش داشته باشد.
کینه طولانی و فراموش نشدنی.
همدستی و تبانی دو نفر برای کلاه گذاشتن طرف مقابل.
کسی که همه و در هر کجا او را میشناسند و معروف است.
گرفتاری و بدبختی یا ضرری برایش پیش آمد.
خوبی و خدمت کردن اما در آخر با یک کار یا حرف آزار دهنده زحمت خود را پایمال کردن و از بین بردن.
کسی که بیعقیده است و بنابر مصلحت رنگ عوض میکند و خود را با تغییر موقعیت و با هر عقیدهای هماهنگ و همسو میکند.
کمک و دستگیری یا راهنمایی فقیری به مستحقتر از خود، پناه بردن بینوا به بینوای دیگر.
به کسی میگویند که به دیگری بدی کرده، اما بالاخره روزی با همان شخص سرو کار پیدا میکند و احتیاجش به او میافتد.
کسی که از بدست آوردن یا انجام خواسته و موقعیت مورد نظرش محروم و ناامید شده روی آن چیز عیب میگذارد و اینطور خود یا دیگران را قانع میکند که مناعت طبع دارد.
همان اول کار باید از طرف زهره چشم گرفت تا حساب کار خودش را بکند.
بازی در آوردن، کسی را سر دواندن و بازی دادن.
تمیز و درست و حسابی نشُستن، شستشوی سرسری و ناقص (مثل گربهای که خود را فقط در آب میغلتاند).
در مقابل حرف حق و سخن به جا تسلیم هستم و آن را میپذیرم.
فقیر و درماندهای که از کمترین امکانات و رفع احتیاجات خود محروم است، دیگر نمیتواند به عشق و عاشقی فکر کند.
با صبر و حوصله کمکم کارها درست میشود، به طوری که حتی میتوان ازغوره ترش حلوای شیرین به دست آورد.
اشاره به شخص بسیار با تجربه.
ظاهری در فریبنده و مظلوم نمایانه برای آسیب رساندن و نابودی.
تحویل گرفتن کسی و با او خودش و بش کردن و صمیمی شدن.
خوشحال و خندان شد (اشاره به غنچه که بر اثر نسیم صبحگاهی شکفته شده و تبدیل به گل میشود).
رد و بدل شدن حرفهای خوب، زیبا و صمیمانه بین دو نفر.
در ظاهر یعنی: خوب بود خوبتر هم شد، اما غالباً برعکس و به طعنه در مورد زیادتر شدن عیب کار گفته میشود یعنی: خیلی کم عیب و مشکل داشت یکی دیگر هم اضافه شد.
به دو معنا بکار میرود:
1- هیچ کس و هیچ چیز بیعیب و نقص نیست حتی گُل.
2- برای رسیدن به هدف و مطلوب خود باید بهایی پرداخت و متحمّل رنج و زحمت شد.
همه انسانها عیب و نقطعه ضعف دارند، فقط خدا از هر گونه عیب و نقص مبرّاست.
به کسی میگویند که به ناچار پشت بر شخص یا جمعی کرده و معذرت میخواهد.
بهترین و عزیزترین فرد یا چیز در میان بقیه.
توی ذوق زدن کسی که اظهار نظر بیارزش و نه چندان درست و حسابی بکند.
عدهای که گیر حکم و سرپرست حریص و بیرحم افتاده باشند.
از پس کارهای هر چند سخت خود بر آمدن و برای رفع مشکلات، درمانده و محتاج کسی نشدن.
آدم نادرست و متقلّب و فریبکار.
به جِلز و وِلز افتادن، ناشکیبایی.
کاسب متقلّب که جنس مرغوبی را نشان داده اما موقع تحویل، نامرغوب آنها را تحویل دهد.
هنگامی که تاوان گناه و خطای کسی را دیگری پس بدهد.
بیچیز و فقیر و تهیدست.
دو چیز و دو موضوع بیربط را به هم مربوط ساختن.
کسی که نسبت به درخواستها و نصایح دیگران بیتوجه و بیاعتناس و یا عمداً نمیخواهد آنها را بشنود و بپذیرد، بنابراین با زور و داد و فریاد هم نمیتوان به او فهماند.
آماده و منتظر شنیدن خبری یا وقوع امری بودن.
کار بسیار سخت و خطرناکی را با مهارت و شجاعت و از جان گذشتگی انجام دادن.
کسی را میگویند که جگر گوشهاش تحت اراده و اختیار کسی دیگری است و باید در برخورد با او احتیاط و مدارا کند.
منتظر فرصت شدن.
به نصایح، ایرادها و خواستههای دیگران گوش نمیدهد و توجهی ندارد، نسبت به اوضاع و احوال پیرامونش بیتفاوت و بیخیال است.
هنگامی که بخواهند از روبراه شدن وضعیتی خبر بدهند میگویند.
حقیقت موضوعی را فهمیدن و حواس خود را جمع کردن.
ارزش و اعتبار هر فرد به علم و هنر سرمایه وجودی خود اوست نه به فضائل پدر یا اصل و نسبش.
آماده شدن و راه افتادن برای اقدام و دست زدن به کاری.
کمترین سخنی بر زبان نیاوردن.
بسیار بدشانس و بدقدم بودن.
وسواس به خرج دادن و تشریفات بیهوده در مورد چیزی، طول و تفصیل دادن کاری.
بر زبان آوردن مکرر کلمه و موضوعی، به طوری که مدام فقط راجع به همان چیز صحبت شود.
در انجام و انتخاب کار یا همسر، باید به اندازه وسع و توان و شأن خود پیش رفت و قدم برداشت.
پیچاندن و سخت کردن کار و آن را از مسیر درست و کوتاه انجام ندادن.
در اصطلاح یعنی متلک و بد و بیراه گفتن به کسی، اما ریشه لغوی آن بر میگردد به کلمه عربی لَن ترانی: یعنی مرا نخواهی دید. حضرت موسی از خداوند خواست تا بتواند او را با چشم ظاهر ببیند و خداوند در جواب این درخواست غیر ممکن و ردّ آن به موسی لَن ترانی گفت یعنی: هرگز نمیتوانی مرا ببینی.
هنگامی که کسی یا چیزی در مقابل کس یا چیز برتر و بالاتر کم بیاورد.
آدم بیمصرف، در حد مترسک.
لوس کردن و به دل کسی را آمدن.
طعنه به آدم گیج و خنگی که مطلب واضحی را نداند و از آن چیزی سر در نیاورد.
سفارش به خواستگار برای انتخاب همسر به این معنی که: چون دختر زیر نظر و زیر دست مادرش بزرگ شده از لحاظ لیاقت و هنرمندی و خانهداری تا حدّ زیادی به او شباهت دارد.
به کسی میگویند که به موقع بر سر سفرة غذا و هر چیز آماده و بیدردسری از راه برسد.
اصطلاحاً به زن چاق پیر خشن میگویند.
هر چیز مورد نیاز که اصل و بهترین آن یافت نشده یا قابل دسترسی نباشد ناچار باید به کمتر از آن رضایت داد.
معمولاً آدم از هر چیز که متنفر و بیزار و گریزان باشد با آن روبرو شده یا بر سرش آمده و نصیبش میگردد.
شخص خیانتکار یا دشمن خطرناکی را بیاطلاع پروراندن و به او محبت و رسیدگی کردن.
کسی که بلایی بر سرش آمده و تجربه تلخی از چیزی دارد، در آن مورد بدگمان و محتاطتر میشود.
پوشاندن و اصلاح ظاهری و بیفایدةی عیب یا خرابکاری.
ترسیدن و حساب کار خود را کردن، جا زدن و تسلیم شدن.
به طعنه و مسخره در مورد هر اتومبیل خراب و قراضه میگویند.
چیز بد و عیبناک ناچار همیشه نزد صاحبش باقی مانده و صاحب باید آن را تحمل و نگهداری کند چون کسی حاضر به پذیرفتن آن نیست.
بعضیها وقتی به چیز مفت و مجانی میرسند بدون رعایت اصول و اندازه با بیرحمی از آن استفاده میکنند.
خطاب به شخص دزد زده که بدون اینکه مطمئن باشد به کسی یا کسانی مظنون باشد و تهمت بزند.
کسی که در مورد کاری از خود اختیاری ندارد و مجبور است فقط دستور را اجرا کند.
بالاخره حقیقت آشکار خواهد شد و راز برای همیشه پنهان نخواهد ماند.
کار به مراحل پایانی خود رسیده، وقت کار یا چیزی سر آمده.
هیچگاه برای انجام کاری دیر نیست و هر لحظه میتوان اقدام کرد، کار هر زمان شروع کنی چنان است که پیش از آن شروع کردهای.
سرمایه و دارایی، پول و پَله.
دقت و وسواس و سختگیری بیمورد و بیش از حد در انجام کاری.
کنایه از ترکیدن بغض و به شدت به گریه افتادن.
کنایه از آدم بسیار اخمو و عبوس و ترشروی.
با سرعت بسیار.
کنایه از ترسیدن زیاد.
کنایه از آدم بسیار زیبا و دلربا.
کنایه از ناگهان عصبانی و آتشی شدن.
اشاره به آدم زبل و زرنگی که هر کاری از دستش بر میآید.
دو چیز یا دو کس که هرگز نزدیک هم نیایند و از یکدیگر فراری باشند.
کسی که در انجام کاری فرومانده و عاجز شده باشد و قادر به ادامهاش نباشد.
زن نافرمان و گریزپا که کمتر در خانه قرار گرفته و بیشتر در کوچه وخیابان و گشت و گذار باشد، زن ددری.
ترس و وحشت زیاد از کسی یا چیزی.
درگیری و مشاجره و ناسازگاری دائمی بین دو نفر.
دو چیز یا دو شخص که دقیقاً و کاملاً مثل هم باشند، شباهت فراوان دو چیز یا دو نفر.
به آدم شل و وارفته و بینمک میگویند.
بداخلاق و ترشرو.
اشاره به کسی که هر چه سنش بالا میرود خودش رنگ و روتر میشود (معروف است که قالی کرمان هر چه بیشتر پا میخورد بیشتر رنگ باز کرده و مرغوبتر میشود).
کسی که متوجه عیب خود نیست و از اوضاع و محیط دور و برش بیخبر است و نمیداند در اطرافش چه میگذرد و مردم راجع به او چه میگویند، گویی آنها را نابینا میپندارد.
بداخلاق و غرغرو، کسی که خیلی نق میزند.
لخت و عوری، پررویی و پرمدعایی.
کسی که ظاهری خوب و فریبنده اما باطنی زشت و پلید و بد ذات دارد.
شل و وارفته و بیرمق.
آدم شُل و ول و بیحال.
کلافه، بیآرام و قرار، پریشان و مظطرب.
کسی که خیلی خیس شده و یا از آب و گل و لای بیرون آمده باشد.
از خبر ناگوار یا ناامید کنندهای حیران، شُل و از خود بیخود شدن.
بیمحلی بیش از حدُ و اندازه.
کنایه از شدت عصبانیت و یا گرما.
افسوس کسی که به یاد گذشته از دست رفته افتاده و یاد و خاطره خوب یا بد چیزی یا کسی برایش تجدید و زنده شود.
اگر نفعی نمیرسانی لااقل ضرر هم نزن، اگر کمکی نمیکنی لااقل مزاحمت و دردسر هم ایجاد نکن.
چرا که نزد هیچکدام آسایش و همچنین ارزش و احترام آنچنانی ندارد.
مرد باید اهل کار و تلاش باشد.
به کم ظرفیت که ارزش و اهمیت داده شود، پرتوقع و پررو میشود.
چیزهای دیگران به نظر بهتر و چشمگیرتر از مال خود آدم میآید.
کنایه از یکدندگی و لجبازی، با قُدّی و سماجت روی حرف خود ایستادن.
هر چیز بدی را برای دیگران خواستن، در خطر و ضرر دیگری را جلو انداختن.
کسی که در موقعیت مناسب و ایدهآل قرار گرفته و چیزی کم نداشته باشد و بازهم گلهمند بوده و ناز بکند.
به سیم آخر زدن و قضیه را تمام کردن، هرچه باداباد گفتن.
خوش سلیقه و مشکل پسندی که بخواهد چیزی همه محاسن و مزایا را با هم داشته باشد.
قصد دانستن و پیبردن به نظر یا هدف کسی، سر در آوردن از مقصود دیگری.
در هنگام مستی عقل و هوش و قوه ادراک شخص زایل شده و هرچه در دل وجود دارد راست و حقیقتی بیان شده و اسرار فاش میگردد.
رسوا و برملا شدن، راز یا دروغ کسی افشا و آشکار گردیدن.
جزء و مقداری از هر چیزی که نشان دهندة کیفیت و خصوصیت کل آن چیز باشد.
رفتار هر کس باید معرّف و بیانگر فضائل و منزلت او باشد نه اینکه دیگران از او تعریف کنند.
هر مشکل و مسئلهای راه حلی داشته و با عقل و همّت بالاخره حل خواهد شد، نباید ترسید و جا زد.
اشاره به کسانی که پس از حل معضل و رفع مشکل ادعای کاردانی میکنند.
دیوانگی، نفهمی، متوجه امر نبودن.
کنایه از بیکاری بیش از حدّ.
بد اخلاق و عصبانی شدن، سماجت و بد خُلقی برای به کرسی نشاندن حرف (نظر به سماجت و آزارندگی مگس).
کسی که پشت هم و با عجله در بزند و بیقراری نشان دهد.
داشتن سواد و تحصیلات به تنهایی دلیل بر انسانیت و فضیلت نیست چرا که آدمیت و تکامل از مجموع تمام فضایل انسانی که علم جزئی از آن است حاصل میشود.
کسی که به دست خود برای خود دردسر درست کند.
ناامید کردن و عدم امکان انجام کاری یا موقعیتی که در گذشته انجام شده.
به حالت قهر از هم جدا شدن، تسویه حساب قهر آمیز.
کسی را در کاری و یا در جایی سرگردان و معطل و علاف کردن.
اتمام حجت کسی که پیشبینی و نظر خود را درست دانسته و به وقوع آن مطمئن باشد اگرچه بعد از مرگش.
هنگامی که عدم امکان اجام کاری را با دلیل و منطق به کسی بگویند و او باز هم به دلیل نفهمی یا زورگویی خواسته خودش را تکرار کند.
به دقت مراقب چیزهایت باش تا به دیگران تهمت دزدی نزنی.
اشاره به دقت و نکتهبینی و حساسیت بیش از حدّ، ریزبینی و جزئینگری بیاندازه.
چیز کوچک و بیارزشی که جزئی از آن را بخواهند.
در کار کسی خلل و مشکل مزاحمت ایجاد کردن.
سفارش به احتیاط و ملاحضهکاری به خاطر اوضاع نامساعد و اجتناب از شرّ و ضرر و خطر.
رفتاری توأم با تعقیب و گریز و آمیخته با فریب و خدعه و ریا.
مشکل و گرفتاری و دردسر اضافه برای خود بوجود آوردن.
بسیار دقیق و حسّاس عمل کردن.
اشاره به آدم با تجربه و دنیا دیده.
ترسیدن یا چندش شدن به دلیل مواجه شدن با مسئلهای هولناک یا دلخراش و ناگوار.
در جا و به موقع سر رسیدن و درجایی حاضر شدن.
از آدم خسیس یا بد حساب و لدهکار اگر یک چیز کوچک و بیارزش هم گرفته شود غنیمت است.
حرف زنی که از دست شوهر به ستوه آمده و در صدد جدایی و نجات خود باشد.
قدرت فراوان در جلب و جذب علاقه و توجه دیگران داشتن.
کسی که بدترینها را انتخاب کرده باشد.
اشاره به دوچیز ظاهراً مشابه که از نظر ارزش و منزلت تفاوت زیادی با یکدیگر داشته باشند.
اشاره به آدم زشت یا معیوب که ادا و اطوار و رفتار ظاهری نامتناسب و نامعقول هم داشته باشد.
انگار نوبرش را آورده.
کنایه از یاد ماندن میهمان پررو در خانه میزبان که باعث خستگی و ناراحتی و مغذب شدن او میشود.
بدون زحمت چیزی عاید نمیشود.
خسیس، تنگنظر.
حسرت کسی را خوردن که مورد مهر و عنایت بیحد قرار گرفته است.
مطابق با اوضاع و شرایط پیش رفتن. تغییر موضع و موقعیت با شرایط روز.
دو نفر که به خاطر عمل متقابل و با چشم داشت و توقع تلافی و یکدیگر خدمت کرده و به نفع هم کار کنند.
وصف تیرهروزی و اندازه و ملال فراوان.
کسی را بیکار کردن، نان کسی را بریدن و جلوی روزیاش را گرفتن، قطع کردن روزی و درآمد کسی.
چشم و دل گرسنه و تنگنظر، خسیس و بیخیر.
دم بر نیاوردن از روی ترس و تهدید کسی.
به کسی میگویند که خود را در هر کاری دخالت میدهد و اظهارنظر میکند.
اگر چیزی بهرهمند نبودهایم و آن را نداشتیم و خود تجربه نکردهایم اما از آن میدانیم و با آن آشنا هستیم.
پیشرفت و ترقی و اصولاً موفقیت در هر کاری کمکم و به تدریج حاصل میشود نه یکشبه و ناگهانی.
کار نشدنی و محال، کسی را میگویند که حرف یا نصیحت در گوش یا مغزش فرو نمیرود و همچنان به کار خود ادامه میدهد.
خود به خود اهل کار نادرستی بودن و احتیاجی به بهانه یا مساعد بودن زمینه نداشتن.
کسی که در موقعیت و موضوع راحت و بیدردسر قرار داشته و به طرف مقابل تکلیف یا پیشنهاد انجام کاری سخت میکند.
آدم راحت و بیخیالی که از حال و گرفتاری دیگری خبر نداشته و بر او خرده میگیرد یا پیشنهاد نا به جا میدهد.
انسان با تقوی و درویش مسلکی که کلامش دلنشین و آرامشبخش و دعایش در حق گیرا و سریع الاستجابه باشد.
پیشبینی کردن به بدی و شر یا غم و ناامیدی.
تنبیه پولی کردن، جریمه و گوشمالی به طریقه نقدی و مالی.
حرف یا موضوعی خاصی که وِرد زبانها بوده و در همه جا و همه کس از آن صحبت میشود.
شخصی بیتجربه و بیاطلاع را نباید وارد کار کرده و کار را سپرد.
در دو معنی:
1- خساست، کسی که از طرف او چیزی به دیگران (مادی و معنوی) نرسد.
2- رازداری، کسی که حرف دل خود را نمیزند و چیزی بروز نمیدهد.
تعجب یا خوشحالی از برآورده شدن آرزویی و انجام شدن کاری که توقع انجامش نمیرفت.
قدر ناشناس، بیچشم رو.
غم و ناراحتی کسی را تشدید و یا خاطره آن را زنده کردن.
بیچشم و رویی، ناسپاس و نمک نشناسی.
جواب بچه بهانهگیر را با ننه (مامان) گفتن بیامان خواهش و بهانه داشته باشد و اشاره به اینکه: مادر عاشق با گذشت است که همیشه در مقابل آزار و اذیت یا کوتاهی و نادانی فرزندش گذشت کرده و نیم من میشود.
خطاب به کسی که برای انجام کاری منّت گذارده و یا به چیزی نازیده و پز پدهد، چنانکه گویی آن کار فقط از او بر میآمده و با آن چیز را فقط او دارد.
اشاره به آدم بیظرفیت و ندید بدیدی که تازه به مال و منال رسیده باشد.و با خود نمایی هر چه را به رخ این و آن بکشد.
چارهجویی و علاج واقعه بعد از وقوع، کار یا کمکی که در زمان لازم انجام نشده و پس از اینکه کار از کار گذشت در صدد کمک و اصلاح بر آیند.
کسی که خدمت مفت و بدون مزد بکند.
معمولاً با روی کار آمدن هر چیز نو و تازه، چیز قدیمی مورد کم توجهی و بیمهری قرار گرفته و از قدر و منزلش کاسته میشود.
کسی که کار و بار و وضع مالی خوب و روبراهی دارد.
هر چیزی باید متعادل باشد، افراط و تفریط درست نیست.
اشاره به قطعی و حتمی نبودن کاری.
اشاره به آدم خوش شانسی که بدون تحمل رنج و زحمت و دردسر زندگیاش هم بهتر از دیگران باشد.
بدون رنج و زحمت صاحب چیزی شدن و به هدف رسیدن.
خسیسی که مالش را نه برای خود خرج کند و نه به دیگران ببخشد بالاخره به طریقی مالش به هدر خواهد رفت.
کسی که در بنبست و مشکلی لاینحل قرار گرفته و هیچ چارهای نداشته باشد، گیر کردن بر سر دو راهی و بلاتکلیف ماندن.
در کاری بهترین و متعادلترین روش را پیش گرفتن، به طوری که هیچکدام از دو طرف ضرری وارد نیاید.
اشاره مزاحگونه به بعضی خصلتهای نه چندان خوب مردم این دو شهر (صد البته که در همه جا آدمهای خوب و بد وجود دارند).
ناگهان و بدون مقدمه و صریح و بیملاحظه حرف نادرست و نامربوطی را به طرف مقابل گفتن.
کسی یا چیزی که ذاتی و بیغرض و بدون اختیار آزار دهنده و ناراحت کننده و مشکل آفرین و در ضمن تغییر ناپذیر باشد.
آخرین حرف، جمله اتمام حجّت.
اوضاع تغییر کرد و دگرگون شد.
پرحرف، فتنهانگیز.
هنگام مشاجره بر سر موضوعی در صدد اثبات و یا اعمال حق و نظر و یا به دنبال نفع خود بودن.
ذکر و یاد خوشی نصف خوشی است.
دو طرف که از هیچ نظر با یکدیگر سنخیت نداشته و جور در نیایند.
دو نفر که با یکدیگر ناموافق بوده و به اصطلاح تکه هم نباشند و به هم نخوردند.
قول و وعدة بیپایه و اساس یا دروغین.
کنایه از کار و مشغله فراوان داشتن.
ذوق کاری به سر افتادن و پیگیر آن شدن، بند کردن و گیر دادن و دست نکشیدن از کار یا فکری که به سر افتاده.
سرو صدا و شلوغبازی و بزرگنمایی بیخودی برای زهر چشم گرفتن و ترساندن و یا جلب توجه و...
اشاره به روزیرسان بودن خالق، و اینکه خدا وقتی فرزندی عطا میکند روزیاش را هم میدهد و کسی را لنگ نمیگذارد.
خطاب به دزد زدهای که از دوباره آمدن دزد نگران باشد، یا کسی که از تجدید منازغه و شر و خطر بترسد.
هر چیز حتی کم و اندک که از طرف دوست باشد چون با یاد و محبت و علاقه او عجین و همراه است دلنشین و ارزشمند میباشد.
دل به دریا زدن و به خدا توکل کردن در انجام کاری.
وقتی که خودِ مودعی، مصلح و یا نصیحتگو خطاکار و خلافکار از آب در آید، دیگر نمیتوان از بقیه توقعی داشت و جلوی کارهای زشت آنها را گرفت.
هر چه مقّدر شده باشد خوب و به صلاح است و باید به آن راضی شد.
از هر که و هر چه عیب گرفتم به آن دچار شدم، اشاره به تنبیه روزگار.
همه تلاشها و زحمات و امیدها ضایع شد و از بین رفت، بیحاصل و بینتیجه ماندن و به هدر رفتن سعی و کوشش.
انسان هر کار خوب یا بدی را انجام میدهد نتیجه آن عاید خودش خواهد شد و به خودش بر میگردد.
خطاب به کسی که برای گفتن چیزی تردید دارد میآورد صرف امور بیهوده یا خوشگذرانی کرده و دوراندیش و آیندهنگر نیست.
ارتباط و رفت و آمد باید متقابل باشد.
سفارش به گفتن حرف به جا و به موقع، هر حرفی را همه جا نمیتوان زد، بلکه باید مطابق وضع و حال افراد و مکان سخن گفت.
کلام بیریا، بیتکلّف و صمیمی که از اعماق وجود بر زبان آید تأثیر خاصی روی شنونده گذاشته و بر دلش مینشیند.
پس از هر رنج و سختی، راحتی و آسایش وجود دارد.
هرکسی دارای یک فکر و ایده است، هر کس یک جور میسنجد و یک چیزی به عقلش میرسد. برای تشویق به امر مشاوره میگویند.
هر کس مطابق نیت و طینتش برایش پیش آمده و خدا به همان اندازه عطایش میکند.
چرا که مدعی و معترضی وجود ندارد و همه چیز یک طرفه و به نفع اوست.
هیچکس همه کارها از دستش بر نمیآید و هر کس برای کاری استعداد و آمادگی داشته و علاقه نشان میدهد، بنابراین به سوی آن جذب شده و مطمئناً در آن کار موفق هم خواهد شد.
هر چه پول و ثروت زیادتر و زندگی وسیعتر باشد، دردسر و گرفتاری بیشتری هم دارد.
برای رسیدن به مقصود و به دست آوردن چیزی باید رنج و سختی کشید و مصائب و مشکلات موجود را به جان خرید و تحمل کرد.
نباید به دیگران امیدوار و متکی بود زیرا هر کس در فکر گذراندن امورات خود و رسیدن به مقصود خود است.
هر کس به کار خطرناک و اشتباه دست میزند باید ضرر و خسارت و ناراحتیاش را هم تحمل کند.
آدم تنبل و بیکاره و کسی که تن به کار و زحمت نمیدهد به جایی هم نمیرسد و نباید توقع خیر و مزد هم داشته باشد.
تحمیل کردن نزدیکان و متعلقان به طرف مقابل در معنی: هر که کسی را خواهد ناچار باید اقارب و متعلقات آن را هم بخواهد و تحمل کند.
آشفتگی و هرج و مرج، کسی به کسی نبودن.
دو چیز متفاوت را به خاطر شباهت ظاهریشان نباید یکسان و مثل هم دانست.
هر کسی یا هر چیزی یک جور خصلت و ویژگی دراد، دو چیز یا دو کس یک جور نمیشوند و هر کدام خصوصیات مخصوص به خود را دارد.
فقیر و بیچیز، کسی که از لحاظ مالی در زندگی لنگ بوده و به سختی روزگار بگذراند.
اشاره به آدم زبل و زبانباز و شارلاتان.
کسی که از خطرات متعدد و از مرگ جان بدر برده باشد.
اشاره به آدم عجول و بیصبر و قرار که در هر کاری عجله و شتاب داشته باشد.
کسی که راحت و بیدردسر به خواستة خود برسد و یا هر چیزی را راحت و شسته رُفته بخواهد.
آدم رند و زرنگی که در کار یا معامله و یا موقعیتی از هر طرف به سود خود حرف زده و حساب کند.
وضعیتی که دوباره مثل قبل و کمافیالسابق شده و هیچ فرقی نکرده باشد.
همة منافع و مزایا را با هم و یکجا خواستن.
طعنه به آدم تنبل یا بیدست و پا که از عهده انجام کارش بر نیامده و از این و آن کمک بخواهد.
کاری که از دو جنبه فایده و بهره داشته باشد.
گله از بدشانسی توسط کسی چیز غیر دلخواه مثل کار، شریک و... نصیبش شده باشد.
هنگامی که همه تقصیرها به گردن کسی که مقصر نیست بیفتد.
همه پیشرفت و ترقّی میکنند ما پس رفت ر عقبگرد میکنیم. همه از پائین به بالا میترقّند، ما از بالا به پائین میترقّیم.
همیشه به دلخواه و به حرف تو یک مرتبه هم حرف من.
تعریف و تمجید بیجا و فراتر از واقعبت از کسی.
قدمت فرهنگ و هنر ایرانی به هزاران سال قبل میرسد و همیشه ایرانیان در علم و هنر و اکثر زمینهها سرآمد ملتهای دیگر بوده و هستند.
مردهای که هنوز مراسم فوتش برگزار نشده ورّاث بر سر ارث و میراثش به جان هم افتاده باشند.
هنوز بچه و خام بیتجربه است، اشاره به کسی که برای کاری هنوز آمادگی و شرایط لازم را نداشته و انجام آن برایش زود باشد.
اوضاع خطرناک و نامناسب.
مواظب و مراقب و متوجه کسی بودن.
هیچکس عیب و ایراد و بدی خود و یا متعلقات خود را نمیگوید.
بالاخره هر چیز گرانقیمت دارای مزایایی نسبت به جنس ارزان میباشد و بر روی هر چیز به قدر و قیمت و ارزشش کار شده بنابراین جنس ارزان بیعیب و علت نیست.
به کسی بدی کردن.
آشفته و بیسر و سامان، درهم و برهم و بینظم و قانون
یا این طرفی یا آن طرفی، دل به دریا زدن، تردید را کنار گذاشتن و بر یک عقیده پا برجا شدن برای انجام کاری.
امید و اعتقاد به خدا و قسمت داشتن.
خط و نشان کشیدن برای کسی، تهدید کردن.
تذکر و نصیحت به کسی که کار خطرناک و اشتباهی را چندیدن بار تکرار نموده و از آن رهیده باشد و هشدار به اینکه بالاخره گیر میافتد.
دیوانه و کم عقله، مغزش عیب داره.
با انجام یک کار به دو هدف و مقصود رسیدن.
همه چیز میگذرد اما یاد و اثر کارهای خوب و بد همیشه برجا خواهد ماند.
به تنهایی نمیتوان کاری را از پیش برد، موفقیت در سایه اتحاد و همکاری بدست میآید.
عشق مفرط، با تمام وجود عاشق و از خود بیخود شدن.
یک چیز یا کار درست و حسابی و کامل بهتر از چندین کار جور واجورِ ناقص و بدردنخور میباشد.
اشاره به خراب شدن و گره خوردن به دست اقراد نادان و بیفکر و کم تجربه که باعث دردسر بقیه شده و حتی افراد مجرب هم از اصلاح آن ناتوانند.
اشاره به آدم دروغگو و پشت هم انداز.
دلداری به شکوه کننده و اشاره به لطف و عنایت و حکمت و مصلحت خداوند در دادن و گرفتن چیزی، اینکه باید راضی بود و ناراحت نشد.
کسی که مشغله و گرفتاری زیادی دارد.
در هنگام عیجبجویی و توقع بیجا از مردم خود را به جای آنها بگذار و اگر عیوب آنها را بزرگ و بیشمار میبینی منصف باش و کمی هم به عیوب خودت نگاه کن.
نباید زود ناامید و یا حتی بیجهت دلخوش و امیدوار شد زیرا روی کارهای روزگار نمیتوان حساب کرد و معلوم نیست چه پیش خواهد آمد، آینده را نمیتوان پیشبینی کرد و هر لحظه ممکن است وضع عوض شود.
حرف مهمان یا تازه واردی که با بیاعتنایی میزبان روبرو شده باشد.
حرف یا خبری که با دهان به دهان گشتن بزرگ و بزرگتر شده و به حّدی ناباوری برسد.
بیاعتنا و بیتوجه به حرف یا اندرز دیگران، حرف نشنو و ادبناپذیر.
به آدم فقیر و بیپول و آس و پاس میگویند.
یک آن غفلت و سهلانگاری ممکن است به قیمت عمری گرفتاری و ندامت تمتم شود بنابراین باید هوشیار و آگاه بود.
سر حال و امیدوار به جایی رفتن و با ناامیدی و حقارت و دلِ پُر برگشتن.
خطاب به کسی که بخواهند به او زحمت و رنج بهدست آوردن مال یا حسن سابقه و نظایر آن را نشان دهند.
سفارش شکرگذاری و سپاس به کسی که از خطر یا ضرری بزرگ رهیده باشد.
هنگام مواجه شدن با پیشنهاد کار یا برخورد با موقعیتی مشکل و نامساعد و خارج از توان، بهتر است از همان ابتدا با رد کردن و جواب منفی دادن خود را از دام بلا و گرفتاری و دردسر خلاص نمود.
متغیرالحال، دو شخصیته، کسی که هر وقت یک حالت و یک رفتار را در پیش بگیرد.
آدم تنها و مجردی که بیکس و کار باشد.
دوپهلو و دوجور حرف زدن، کلام بینابین و ناواضح، مراعات هر دو طرف را کردن و مقصود خود را در لفافه بین نمودن.
اشاره به کسی که اصل وجودش زجرآور بوده و قبولش ندارند و تقاضا و توقع بیجا نیز داشته باشد.
عقیدهای خرافی مبنی بر اینکه: هیچ دویی نیست که سه نشود.
بعضیها معتقدند تک فرزندها به دلیل لوس و از خود راضی بودن، عقل و رفتار چندان منطقی و درست حسابی و قابل قبولی ندارند.
خیلی بد