بررسی روابط سیاسی ایران و عربستان طی سه دهه از انقلاب اسلامی

بررسی روابط سیاسی ایران و عربستان طی سه دهه از انقلاب اسلامی


 

نویسنده: میلاد تفضلی




 
انقلاب در لغت به معنی زیر و رو شدن یا پشت رو شدن است. باید بگویم دگر شدن یعنی تبدیل شدن به موجودی دیگر. انقلاب ایران دگر شدن جامعه ی ایرانی بود با یاری گرفتن از آمیزه های اسلامی. از ویژگی های بارز یک انقلاب وجود هدفهای بلند مدت آن به منظور انجام تغییرات تحولات اساسی هم در داخل و هم در خارج از مرزهای کشور است. پیروزی انقلاب اسلامی در ایران یکی از رخدادهای بزرگ نیمه دوم قرن بیستم است. این تحول نیز همچون بسیاری از رویدادهای بزرگ جهان که در چارچوب مرزهای ملی مبداء انقلاب باقی نمی مانند از این قاعده مستثنی نبود. انقلاب اسلامی کشورها و ملتهای فراوانی را تحت تاثیر قرار داد و این تاثیرات که در قالب الگو سازی انقلاب اسلامی ظهور یافت فرصتهای جدیدی را پیش روی جنبش های وجریان های مبارزه برای آزادیخواهی و استقلال قرار داد. انقلاب اسلامی ایران به لحاظ ماهیت اسلامی از همان اوایل پیروزی یکی از شعارها و اهداف اصلی خود را یاری رساندن به ملل اسلامی و نیز حرکت در مسیر تحقق امت واحد قرار داد که این در اندیشه و کلام آیت الله خمینی بارها تجلی پیدا کرد.
بطور کلی ظهور هر قدرت منطقه ای تغییراتی را در سطح منطقه ای و بین المللی به دنبال دارد. بازیگران منطقه ای و بین المللی غالبا چنین تحولی را در راستای منافع خود تعبیر و تفسیر نکرده و یا نگرانی آن را دنبال می کنند. این نگرانی ها تا حدی طبیعی نیست اما اگر به آن دامن زده شود واکنش منطقه ای و بین المللی را بر می انگیزد و تلاش برای ایجاد ائتلاف و اتحاد به منظور تضعیف آن شروع می گردد. لذا چگونگی مدیریت فرایند ظهور یک قدرت منطقه ای و بین المللی باید با دقت مورد بررسی قرار گیرد. چنین پدیده ای در مورد ظهور تمامی قدرتهای گذشته صادق بوده است. مثلا در انقلاب فرانسه ترس نظامهای پادشاهی پیرامونی را بر انگیخت و موجب اتحاد تمامی نظامهای پادشاهی علیه آن گردید. با این حال ایران علی رغم چالش های متعدد داخلی، منطقه ای و بین المللی به طور موفقیت آمیزی توانسته جایگاه منطقه ای خود را ارتقاء بخشد و از نظر مجموع مولفه های قدرت در موقعیت بهتری نسبت به دیگر رقبای منطقه ای خود قرار گیرد. اما هنوز تا تثبیت آن و دستیابی به قدرت و نفوذ همه جانبه و معتبر فاصله دارد.
در دهه ی نخست پیروزی انقلاب اسلامی جریان هایی الهام گرفته از انقلاب اسلامی در کشورهایی نظیر الجزایر، مصر، پاکستان، اردن، بحرین، عراق، لبنان، عربستان و ترکیه و دیگر کشورها بوجود آمد که هر یک تاثیرات سیاسی قابل توجهی در نظام های حاکم به این کشورها داشته اند و هم اینک نیز این جریانات به صورت احزاب و تشکل های سیاسی فعال هستند. از نظر منطقه ای ایران با رقبایی مثل ترکیه، عربستان و مصر مواجه است. در میان این کشورها ترکیه به لحاظ مجموعه توانمندی اقتصادی از موقعیت بهتری در مقایسه با دیگر بازیگران برخوردار است. این کشور در گذشته در قالب امپراطوری عثمانی با تکیه بر مذهب و قدرت نظامی نقش و نفوذ خود را در آسیای مرکزی تا شمال آفریقا توسعه داد اکنون تلاش دارد با تکیه بر پیوند با اروپا به جایگاه مهمی در این منطقه دست یابد و خود را پل میان اسلام و غرب معرفی نماید. مصر نیز در جهان عرب همواره تلاش داشته تا نقش رهبری ایفا کند. با انعقاد پیمان کمپ دیوید 1979 رقبای عربی مصر توانستند این کشور را از معادلات جهان عرب تا حدی کنار گذارند. اما با شکست عراق در جنگ کویت و آغاز مجدد روند صلح اعراب و اسرائیل در دهه 90 مصر مجددا تلاش نمود تا نقش منطقه ای خود را تقویت نماید. و اما عربستان به دلیل ساختار خاص اجتماعی و فرهنگی خود از دیگر کشورهای خاورمیانه و حتی کشورهای همسایه آن در حوزه جنوبی خلیج فارس متمایز می باشد. ساختارهای خاص قبیله ای و عشیره ای که به پدید آمدن فرهنگی خاص منتهی شده است، همراه با آموزه های عمیقا سنتی و مذهبی ونیز سیطره افکار و ایده های سافی در قالب (وهابیت) به جامعه عربستان ترکیب منحصر به فردی بخشیده است. حکمرانان آل سعود با وجود ذخایر عظیم نفتی همواره از ثروت سرشاری برخوردار بوده اند.
عربستان حدود 4/1 ذخایر اثبات شده نفت جهان (در مورد 262 میلیارد بشکه) را در اختیار دارد و از این منظر شرایط سیا سی و ثبات یا ناامنی در این کشور نفت خیز از اهمیت زیادی برای قدرت های بزرگ به ویژه ایالات متحده آمریکا برخوردار می باشد.
پادشاهی سعودی در بعد منطقه ای و فراتر از آن در حوزه جهان اسلام نقشی مهم برای خود قائل است و با حمایت مالی گسترده از کشورهای اسلامی و جنبش های اسلامی (البته به طور گزینشی)در پی بسط حوزه نفوذ خود بوده است. ایران و عربستان همواره به عنوان دو کشور و دو قدرت تاثیر گذار جهان اسلام در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس مطرح بوده اند. پیروزی انقلاب اسلامی نه تنها از اهمیت روابط دو کشور نکاست بلکه پدیده ی نوین انقلاب و رخدادهای متاثر از آن به همراه تغییرات منطقه ای و بین المللی روابط دو کشور را با حساسیت خاص همراه کرد و به آن پیچیدگی فوق العاذه ای بخشید. از همان ابتدای انقلاب سوءظن اعراب حوزه خلیج فارس نسبت به آنچه که آن را تلاش جمهوری اسلامی نو پا برای صدور (انقلاب اسلامی (شیعی) و ایدئولوژی ضد غربی) می دانستند در واکنش آنها به جمهوری اسلامی در ایران هویدا بود. دو سال پس از پیروزی انقلاب کشورهای مذکور با تشکیل شورای همکاری خلیج فارس به طور عملی در جهت مقابله و رفع نگرانی از بابت حضور یک ایران جدید در منطقه گام برداشتند. نمونه این تقابل را می توان در موضع گیری ها و کمک های مالی برخی از ُکشورهای عربی خلیج فارس به ویژه عربستان سعودی در جنگ هشت ساله عراق علیه ایران به رژیم صدام جست و جو نمود.
در دهه 1990 و پس از جنگ ایران وعراق با اقداماتی که در دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی و به ویژه پس از حمله عراق به کویت صورت پذیرفت روابط دو کشور وارد مرحله جدیدی از همکاری و اعتماد سازی شد. عربستان چنین می پنداشت که با تغییر در شرایط نظام بین المللی (پس از سقوط کمونیسم) و تحولات منطقه ای فضا برای ترسیم روابط تازه مهیا شد. این روند مناسبات در اواسط دهه ی 70 شمسی و پس از اعلام سیاست تنش زدایی از سوی جمهوری اسلامی روندی رو به بهبود شد و دو طرف علی رغم اختلافات موجود سعی بر برطرف کردن ابهامات موجود و نزدیکی روابط داشتند اما در کل هیچ گاه سوءظن و بد گمانی اعراب بطور کامل (به ویژه عربستان) نسبت به ایران برطرف نشد. نکته جالب توجه این است که چون عربستان و بطور کل ساختار حکومت عربستان کاملا فردی است، روابط حسنه سران عربستان و ایران طی دو دهه گذشته عاملی بازدارنده در برابر افزایش شکاف های طرفین به حساب می آمد.
پس از پیروزی انقلاب سه نگرش بعضا متفاوت در مورد برخورد با مسائل مختلف منطقه ای و بین المللی حاکم بوده است.
نگرش اول جنبه ایدئولوژیک و ارمان گرایانه دارد و سعی می کند محیط پیرامونی را بطور کامل جذب مبانی فکری و انقلابی ایران کند.
نگرش دوم معتقد است با توجه به حساسیتهای موجود در منطقه و واقعیتهای نظام بین المللی، ایران باید بر روی مشترکات کار کند و همکاری ها در زمینه عرصه های غیر حساس بیشتر شود تا اعتماد لازم به وجود آید، زیرا تنها در پرتو روابط خوب است که می توان اهداف و منافع را کسب نمود.
نگرش سوم بر این تصور قرار دارد که با توجه به ظرفیت های معنوی و مادی جمهوری اسلامی و واقعیتهای موجود در صحنه نظام را به گونه ای مناسب تقویت و تثبیت کرد.
این نگرش ها در هر مقطعی که حاکم شده اند تاثیرات خاص خود را بر جای گذاشته اند. تصور اعراب و به ویژه عربستان این است که در حال حاضر نگرش اول مجددا در سیاست خارجی ایران حاکم شده است. این تصور برای عربستان بسیار حساسیت بر انگیز و نگران کننده شده است.
سفر آیت الله هاشمی به عربستان در زمان ریاست جمهوری ایشان واجد دستاوردهای زیادی برای روابط دو کشور و اصلاح برداشت ها نسبت به تحولات منطقه بود. معمولا در رشته روابط بین الملل کمتر علمی، بر سازندگی و کار آمدی دیپلماسی مشخص رهبران، دقت و تامل صورت می گیرد. به جای این، دانشوران روابط بین الملل عمدتا بر اهمیت و تعیین کنندگی روند ساختارها یا رویه های نهادی تاکید می کنند. این گرایش ها فقط تا حدودی درست می باشند چون حوزه وسیع آزادی ها و خلاقیت های انسانی را که می توانند بر فراز شبکه های پیچیده روابط عمل کنند نادیده می گیرند. در واقع مساله آزار و اذیت ها و محدودیت های اعمال شده برای زائران ایرانی بیت الله الحرام معضلاتی ساختاری و نمادین است که از تفکر تاریخ و تجربیات مذهبی و حکومتی عربستان ریشه می گیرد. اگر بخواهیم مسائل ساختاری را با روش های ساختاری _ نمادین حل نمائیم باید زمان زیادی صبر کنیم و نسبی بودن نتایج را نیز بپذیریم. کارکرد عمده دیپلماسی مشخص در روابط بین الملل دور زدن ساختارها و کوتاه کردن فاصله میان سوءتفاهم و برداشت های واقعی است. البته به این شرط که این نوع دیپلماسی در عرض و نه در طول، دیپلماسی عمومی کشور عمل کند. همایش گفتگوی مذاهب علاوه بر اینکه فرصت مغتنمی برای تعامل میان علمای اندیشمندان فرق و مذاهب مختلف اسلامی در سرزمین وحی ایجاد کرد برای جمهوری اسلامی ایران و در چارچوبی وسیع تر تمامی شیعیان به دلیل چگونگی و شکل حضورآیت الله هاشمی رفسنجانی در آن، واجد معانی تامل بر انگیزی بود. اگر چه همایش، توسط عربستان سازماندهی شده بود و تقریبا تمامی شرکت کنندگان آن را علمای اهل تسنن تشکیل می دادند اما سخنرانی هاشمی رفسنجانی در مراسم افتتاحیه کنفرانس نقش جمهوری اسلامی ایران و شیعه و جایگاه ایشان را برجسته نمود، صورت گرفت. به عبارت دیگر بهترین زمان کنفرانس به آقای هاشمی رفسنجانی اختصاص پیدا کرد. موضوعی که بنا به گفته ملک عبدالله در ملاقات پایانی اسباب گلایه برخی علمای عربستان را فراهم کرد. آیت الله هاشمی طی سخنانی بسیاری از مسایل اصلی در جهان اسلام از جمله مسائل مربوط به اختلافات مذهبی، مسایل فلسطین، عراق و لبنان را مورد تجزیه و تحلیل قرار دادند. سخنان آیت الله هاشمی رفسنجانی با استقبال زیاد سایر شرکت کنندکان مواجه شد و بسیاری از علمای شرکت کننده در کنفرانس و تحلیل کنندگان بیرونی این سخنان را کاملا راهگ ومسئولانه دانستند. همچنین سخنان آقای هاشمی به صورت گسترده توسط رسانه های مختلف عربی منطقه پوشش داده شد. و بسیاری از شبکه های تلویزیونی و مطبوعات اخبار مربوط به آن و بخش هایی از این سخنان را گسترده منعکس ساختند. این میزان استقبال و توجه و مشخصا این امکان و توان برای آقای هاشمی که در سخنرانی خود طیف وسیعی از موضوعات منطقه ای و مسائل متنوع جهان اسلام را، فراتر از موضوع ایران، مورد پوشش قرار دهند. حکایت از آن می کند که ایشان به عنوان یک عالم روحانی شیعی و به عنوان نماینده ای از جمهوری اسلامی ایران که تبلور وتجسم 30 سال تجربه های متنوع حکومت داری دینی و دانش ها و عبرت های واقعی ناشی از این تجربه که در سطح همه کشورهای منطقه قابل طرح است، در کنفرانس مذکور حضور یافته اند. آیت الله هاشمی جدا از ابعاد دیگر چکیده و عصاره سه دهه تاریخ سیاست خارجی ایران هستند. هیچ یک از مهمانان در کنفرانس مکه چنین جایگاهی نداشتند و طبیعی بود که ایشان از موضعی متمایز و خاص در این اجلاس حضور داشته باشند. اگر دیده می شود که این سخنرانی طبق گزارش ها، با استقبال همه گروه ها و اشخاص مواجه شد، از واقع گرایانه بودن آن و نه صرفا از جذابیت های نظری و مفهومی برخاست. سیاستمداران کار کشته به خوبی می دانند که تفاهمات هنگامی به دست می آید که از مسائل واقعی و تجربی سخن به میان آید. به گفته یکی از سیاستمداران اروپایی تجربه نشان داده است هنگامی که مسائل بطور ملموس مطرح شوند تفاهم حاصل می شود.
عربستان سعودی با رهبری شورای همکاری خلیج فارس سومین نیرویی است که طی دو، سه دهه اخیر تلاش داشته تا نقش منطقه ای برجسته ای ایفا نماید.
این مجموعه طی سال های اولیه پس از 11 سپتامبر 2001 جایگاه خود را از دست داد اما به نظر می رسد که به تدریج توانسته نقش خود رابازسازی نماید. هر چند شورای همکاری یک واحد سیاسی یک پارچه نیست اما در مسیر همگرایی سیاسی و اقتصادی گام بر می دارد. این فرایند نقاط ضعف ژئوپلتیک و جمعیتی این مجموعه را در برابر دیگر بازیگران منطقه ای کاهش می دهد ضمن اینکه این مجموعه به پشتوانه درآمدهای نفتی وصادراتی توانسته از نظر مالی جایگاه منطقه ای و بین المللی قابل توجهی کسب نماید. توانایی مالی شورای همکاری خلیج فارس در دنیای جهانی شدن بر وزنه سیاسی منطقه ای وبین المللی آن افزوده و حضور عربستان در مجامع بین المللی اخیر از این عامل ناشی می شود. با این حال عربستان و دیگر کشورهای خلیج فارس نیز برای ایفای نقش منطقه ای وبین المللی با چالش هایی جدی مواجه اند. افراط گری سلفی که آبشخور فکری و منابع مالی آن از این کشورها تامین می شود نگرانی بازیگران بین المللی و قدرت های نو ظهور را برانگیخته است. همین امر پس از 11 سپتامبر موجب انزوای بین المللی کشورهای این مجموعه به ویژه عربستان گردید. نتیجه انزوای این مجموعه اشغال افغانستان و عراق و نادیده گرفتن نقطه نظرات عربستان و دیگر کشورهای عربی خلیج فارس در تحولات بعدی این دو کشور بود. در مقایسه با دیگر بازیگران منطقه ای ایران از نظر قدرت منافع ملی از موقعیت بهتری برخوردار است. این توانمندی ها بر بازیگری بار می شود که سابقه تاریخی ایفای نقش برتر در منطقه در دوره قبل و بعد از اسلام را نیز با خود همراه دارد. به همین خاطر دیگر بازیگران منطقه ای و بین المللی سه دهه گذشته تلاش کرده اند تا با ایجاد اتحاد و ائتلاف میان بازیگران منطقه ای وبین المللی وزنه تعادلی در برابر آن ایجاد نمایند. جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و حمایت بین المللی از آن تشکیل شورای همکاری خلیج فارس برگزاری نشستهای 2+6 پس از اخراج عراق از کویت در دهه 90 میلادی با حضور شورای همکاری و مصر وسوریه انعقاد موافقتنامه های نظامی میان امریکا، فرانسه و انگلیس با کشورهای عربی حوزه ی خلیج فارس و...همگی ایجاد موازنه در برابر ایران را به عنوان یک هدف مهم دنبال کرده و می کنند و منزوی سازی و تضعیف ایران در زمره اهداف آنها به شمار می رود.
با این حال با تضعیف روابط آمریکا و عربستان طی سالهای اولیه پس از 11 سپتامبر 2001 و اشغال عراق وافغانستان، ائتلاف آمریکا و کشورهای عربی منطقه که تا آن زمان علیه ایران شکل گرفته بود تضعیف گردید و با سقوط طالبان و صدام بر نقش وجایگاه منطقه ای ایران افزود. معضلات پاکستان و فرو رفتن این کشور در مشکلات داخلی نیز بر جایگاه اقتصادی ایران افزود. عربستان سعودی در مقایسه با سایر کشورهای عربی حوزه خلیج فارس در عرصه سیاست خارجی و تعامل با قدرت های بزرگ رویکردی مستقل تر را دنبال می کند که به دیدگاه های ایران در خصوص محدود نمودن نقش آفرینی قدرتهای فرا منطقه ای در خلیج فارس نزدیکی بیشتری دارد. این مسئله تلاش سعودی ها برای تقویت همگرایی درونی شورای همکاری خلیج فارس و در اولویت قرار دادن روابط گروهی با سایر بازیگران نسبت به روابط دو جانبه بیشتر آشکار است. رویکرد فوق از ویژگی های ژئوپلتیک و قدرت عربستان و همچنین حوادث بعد از 11 سپتامبر ناشی می شود و این کشور سعی می کند تا در سیاست خارجی خود بین قدرتهای بزرگ توازن ایجاد کند و همچنین روابط منطقه ای خود را نیز در این چارچوب لحاظ می کند. گرایش عربستان به ثبات منطقه ای که بخش عمده ای از آن در جریان تعامل و هم فکری با سایر بازیگران اصلی منطقه ا ی از جمله ایران محقق می شود. از بی ثباتی ها و تحولات متغیر سالهای گذشته در منطقه نیز تاثیرپذیر است. سیاست نومحافظه کاران دولت بوش بعد از 11 سپتامبر 2001 از جمله متهم کردن سعودی ها به تروریسم، طرح خاورمیانه بزرگ و سیاست دموکراسی سازی در کشورهای عربی و همچنین حمله به عراق، به رغم نارضایتی های منطقه ای تردید و بی اعتمادی را در رهبران سعودی نسبت به دولت آمریکا و سیاست های آن افزایش داده است. این امر به افزایش روابط با سایر قدرتهای فرامنطقه ای از یکسو و تقویت مناسبات منطقه ای از سوی دیگر منجر می شود. تحول مذکور فرصتی مناسب را برای توسعه روابط ایران و عربستان مهیا می سازد. در سطح منطقه ای، عربستان نسبت به افزایش نقش ایران در افغانستان، لبنان، فلسطین و به ویژه عراق نگران است. تحولات چند سال گذشته در منطقه که موجب افزایش نفوذ جمهوری اسلامی و شیعیان شد اسباب نگرانی پادشاهی سعودی در مورد کاهش نقش و نفوذ خود در منطقه را فراهم آورده است. این نگرانی های اخیر به همراه حساسیت و سوءظن های همیشگی عربستان به ایران واکنش هایی را از سوی ریاض به منظور تغییر در معادلات منطقه برانگیخته است. در گذشته همواره ایران، عربستان سعودی و عراق به عنوان سه کشور مهم و تعیین کننده در منطقه خلیج فارس مطرح بودند و توافق دو کشور از این سه کشور کافی بود تا تاثیرگذاری لازم بر مسائل و تحولات عمده و مهم منطقه صورت می گیرد. لذا عربستان تلاش می کند که از عراق به عنوان ابزاری برای ارتقای نقش خود در منطقه استفاده نماید. حساسیت عربستان نسبت به افزایش نقش ایران و شیعیان در عراق از این زاویه اهمیت می یابد.
عربستان همواره خود را در نقش یک مدافع تمام عیار اهل سنت تعریف کرده است و نسبت به کاهش نقش سنی ها در عراق، لبنان و یا کشورهای همجوار خود مانند بحرین حساس و نگران است. عربستان توانایی بر هم زدن بیشتر اوضاع در منطقه را از طریق حمایت از نیروهای ضد شیعی ذارا می باشد. امری که جمهوری اسلامی لازم است به آن حساس باشد.
اخیرا بر شمار اعلامیه ها و فتوایی که از سوی علمای سنی علیه شیعیان صادر می شود، افزوده شده است. عربستان همواره در حوزه های مختلف دیپلماسی فعالی را دنبال می کرد و سعی می کرد معادلات منطقه ای را به سمت منافع کلی جهان عرب و اهل تسنن و بر خلاف منافع دیگر رقبای منطقه ای و به ویژه ایران و شیعیان سوق دهد. اگر چه عربستان بطور سنتی روابط خوبی با اخوان المسلمین در مصر داشت اما همواره در پی تحکیم روابط خود با دولت های مصر و اردن دو بازیگر مهم منطقه ای بود. در فلسطین، عربستان حمایت های مالی گسترده ای از دولت خودگردان (پس از اسلو) انجام می داد که نهادی نامشروع از سوی نیروهای جهادی قلمداد می شد و با ارائه طرحی در نشست اتحادیه عرب در سال 2002 در بیروت مبنی بر شناسایی اسرائیل از سوی اعراب در قبال خروج اسرائیل از اراضی اشغالی جنگ 1967 تلاش کرد ابتکار عمل را در مناقشه خاورمیانه در دست گیرد همچنین عربستان سعودی با حمایت گسترده مالی از نیروهای جهادی در افغانستان (در زمان جنگ با شوروی)در تشکیل و تقویت طالبان نقش مهمی ایفا کرد و با توجه به موقعیت مناسبی که در لبنان پس از قرارداد طائف و پایان جنگ داخلی پیدا کرد تلاش نمود با تزریق امکانات مالی گسترده و حمایت از دولت های مختلف (به ویژه، دولت رفیق حریری نخست وزیر لبنان) نفوذ منطقه ای خود را در جهان عرب تثبیت کند. با نگاهی گذرا به مواضع چند دهه اخیر ریاض می توان دریافت که اتخاذ اینگونه سیاست ها با سیاست های منطقه ای جمهوری اسلامی همسو نبوده است و منافع ایران (به ویژه در روند صلح خاورمیانه و تشکیل حکومت خودگردان، تحولات لبنان، روابط با مصر و اردن و موضوع طالبان) به شکلی متفاوت از عربستان تعریف شده است. رابطه ایران و عربستان را باید یکی از دشوارترین عرصه های دیپلماسی خارجی کشور در 3 دهه گذشته ارزیابی کرد. مراودات تهران و ریاض که فراز وفرود بی سابقه ای را در خود داشته از کرانه های قطع ارتباط دو جانبه تا دیدارهای مکرر سالانه سطح بالا را تجربه کرده و حالا به نظر می رسد در قوس نزولی خود به یکی از بحرانی ترین شرایط رسیده است. هر چند دستگاه دیپلماسی رسمی با تمام توان می کوشد آن را آرام جلوه دهد موضوع حمایت از مقاومت در فلسطین و (لبنان) و مساله شیعیان در عربستان و(رفتار با زائران ایرانی)، سر فصل مسائل دو طرف اند. از سوی دیگر هر زمان که روابط ایران و غرب در آستانه تحولی مثبت بوده به یکباره دستی پیدا شده و صحنه را به هم زده است و ناخودآگاه دیپلمات های ایرانی انگشت اتهام خود را (علاوه برلابی پرنفوذ صهیونیست ها) به سمت یک کشور عربی بزرگ در منطقه گرفته اند.
این روزها وزیر امور خارجه پر سرو صدای سعودی، اتهامات بی سابقه و توهین آمیزی علیه ایران را مطرح کرده و البته به روال سابق پاسخ دندان شکنی هم متاسفانه دریافت نکرده است. او پاییز سال گذشته هم حرف های تندی علیه تهران (درباره ی وضعیت داخلی لبنان) زد که رئیس جمهوری اعلام کرد به سخنان سعود الفیصل اعتنایی ندارد و فردای آن روز هم برای شرکت در حج تمتع به عربستان سفر کرد. محمود احمدی نژاد از زمان روی کار آمدن 4 بار به این کشور سفر کرده اما در مقابل هیچ کدام از مقامات رده بالای سعودی به ایران نیامده اند و به نظر می رسد دستهایی پیدا و پنهان کوشیده اند تمایل تهران برای گسترش روابط با ریاض را نادیده گرفته و با شتاب بخشیدن به رفتارهای نابخردانه، کام ایرانیان را تلخ کنند. دامنه نبردهای نیابتی ایران و عربستان در خاورمیانه در حال گسترش است. لبنان، فلسطین، عراق و اکنون یمن کشورهایی هستند که گروه ها و جریانات طرفدار تهران و ریاض در آنها رو به روی یکدیگر قرار گرفته اند. در لبنان، عربستان از جریان 14 مارس به رهبری سعد حریری حمایت می کند و ایران از جریان 8 مارس به رهبری سید حسن نصرالله. در فلسطین ایران از حماس حمایت می کند و عربستان از فتح. در عراق، ایران بیشتر جانب شیعیان را دارد و عربستان به طور خاص از عرب های سنی حمایت می کند و نهایت آنکه در بحران رو به گسترش یمن، عربستان متهم به حمایت نظامی از ارتش یمن و دولت علی عبدالله صالح است و ایران متهم به حمایت از چریک های شیعه زیدیه اتهامی که ایران و عربستان هر دو آن را رد می کنند. در 30 سال گذشته سه موج و جریان سیاسی از ایران جهان عرب را در بر گرفته و بر سیر جریان های فکری و حتی ساختار سیاسی برخی از این کشورها اثر گذاشته است. نخست پیروزی انقلاب اسلامی و تفکر صدور انقلاب بود که با تجاوز عراق به ایران عملا در سرتاسر دهه 1360 بر روابط ایران و کشور های عربی سایه افکند. در این دوران کشور هایی چون سوریه و لیبی و تا حدودی الجزایر از جهان عرب دوشادوش ایران قرار داشتند. در دهه ی دوم انقلاب جریان اصلاحات در ایران، پژواکی شگرف در میان جریان های سیاسی در جهان عرب و نیز میان دولت های عربی پدید آورد و روابط جمهوری اسلامی با کشور های تاثیرگذاری چون عربستان سعودی به گونه ای بی سابقه به بهبودی گرایید. این جریان اما دیری نپایید و با آمدن محمود احمدی نژاد موج سومی روابط ایران و جهان عرب را درنوردید. روی کار آمدن احمدی نژاد اگر چه در داخل اغلب جریان ها و گروه های سیاسی کشور را در جایگاه منتقد و مخالف نشاند و بن بست سیاسی و اقتصادی را پدید آورد اما از سوی افکار عمومی در جهان عرب با استقبال بی سابقه ای مواجه شد و احمدی نژاد در کنار سید حسن نصرالله و خالد مشعل بصورت رهبرانی درآمدند که افکار عمومی را در منطقه عربی به تحریک و تحسین وا می داشت. اگر موج اصلاح طلبی در ایران به نزدیک شدن روابط دولت های عربی با جمهوری اسلامی کمک کرد و در عین حال جریان های روشنفکری جهان عرب را به تحسین واداشت ولی موج سوم یا موج مقاومت، ملت های عرب را در مقابل دولت های عمدتا محافظه کار آنها نشاند و دولت های عربی که تا این زمان در مقابل ایران همواره موضع احتیاط سخن می گفتند این بار بی پروا به انتقاد از سیاست خارجی جمهوری اسلامی پرداختند.
جهان عرب با همه ی تفاوت ها و تنوعات درونی اش در مواجه با موضع گیری در مورد انتخابات ایران و حوادث ما بعد آن پنج ملاحظه را در برابر چشم داشته است: موضوع غنی سازی هسته ای، مسئله ی اسرائیل و آینده فلسطین، رابطه ایران و امریکا، ایدئولوژی اسلام گرایی و قیمت نفت.
این ملاحظات باعث شده اند عموم دول عرب، روشنفکران وروحانیون عرب و نهادهای عربی در خاورمیانه و جهان عرب در برابر جنبش اعتراضی مردم ایران سکوت پیشه کنند یا آن را به خارج منتسب سازند. در حالی که دولت های عرب از دولت احمدی نژاد نیز در حوزه هایی دل خوشی نداشته اند و پس از گذشت دو هفته از انتخابات به او تبریک نگفتند.

غنی سازی و تهدیدات ناشی از آن
 

موضوع غنی سازی برای عموم دولت های عربی موجب نگرانی است و آنها را به رقابت با ایران در این موضوع واداشته وخواهد داشت. از این جهت دولت های عربی ترجیح می دهند دولت باثبات در ایران بر سر کار باشد که ظرفیت مذاکره بر سر موضوع غنی سازی را داشته باشد و در این موضوع انزوا پیشه نکند. از همین جهت است که عمومی این دولت ها پس از انتخابات دست نگاه داشتند و به طرف ایرانی خود تبریک نگفتند و صبر کردند ببینند چه کسی بر سر کار خواهد آمد.

مسئله ی فلسطین
 

سخنان و شعارهای بدون عمل دولت احمدی نژاد در موضوع اسرائیل مثل نفی هولوکاست و ریشه کنی اسرائیل برای توده های عصبانی عرب و ناراضی از نحوه ی موضع گیری دولت هایشان جذابیت دارد و از همین جهت رفتار این دولت برای دولت های عرب ناخوشایند است. آنها از یک سو ترجیح می دهند دولتی در ایران بر سر کار باشد مثل دولت خاتمی که بخواهد با جهان تنش زدایی کند و در موضوع اسرائیل تصمیم را به خود فلسطینی ها واگذار کند و از سوی دیگر احمدی نژاد به کار مقصر جلوه دادن ایران برای برخی مسائل امنیتی در داخل کشور های عرب مفید واقع می شود. اما دولت احمدی نژاد با تمرکز بر موضوع اسرائیل برای مصرف داخلی بر میزان نفوذ دولت های عرب در منطقه تاثیر منفی دارد. آن دسته از روشنفکران و گروه های عرب که مواضع احمدی نژاد را می پسندند (مثل برخی گزارشگران تلویزیونی الجزایر) یا از دولت وی بیش از دولت های قبلی منتفع شده اند (مثل حزب الله لبنان یا حماس) پیروزی احمدی نژاد را ترجیح می دادند و با اعتراضات خیابانی همانند روزنامه ی کیهان برخورد کردند.

رابطه با امریکا
 

در موضوع رابطه با امریکا، اعراب عملگرا تمایل دارند که یخ های رابطه ی میان ایران و امریکا آب شود تا تنش در منطقه کاهش یابد اما اعرابی که از حیث ایدئولوژیک، دینی، تاریخی با ایران مشکل دارند و بلند پروازی ایران برای تبدیل شدن به تنها قدرت منطقه ای را برای خود تهدید تلقی می کنند نمی خواهند تهدید امریکا از سر ایرا ن برداشته شود. دولت عرب نزدیک به امریکا از این نکته واهمه دارند که با عادی شدن روابط ایران و امریکا از امتیازات اقتصادی، سیاسی و نظامی ناشی از تنش روابط میان امریکا و ایران محروم شوند. احمدی نژاد از این جهت در جهت دغدغه های آن ها کار می کند.

اسلام گرایی
 

از آنجایی که دول عرب به ویژه دولت های بنیادگرای عرب جنبش اعتراضی مردم ایران را جنبشی لیبرالی و مورد حمایت غرب تلقی کرده اند و درصدد حمایت از آن برنیامدند یا به صراحت از سلامت انتخابات دفاع کردند.

قیمت نفت
 

دول کشورهای عربی به ویژه عربستان سعودی همواره از تنش زایی دولت ایران در منطقه وجهان بواسطه بالا رفتن قیمت نفت در فضای ناآرام بهره مند شده اند. دول عرب در عین عدم رضایت از مزایای همسایگی یک دولت نفت خیز تنش زا در منطقه استفاده کرده اند. از این جهت نه دول و نه روشنفکران و نه مردم عامی عرب از جنبش اعتراضی سبز مردم ایران استقبال نکرده اند.
نتیجه گیریعدم استقرار در سیاست خارجی طی سالهای گذشته روشن ترین نکته ای است که در این حوزه قابل توجه است. این رویه یعنی عدم استقرار و انضباط در حوزه های دیگر اقتصادی و سیاسی نیز دیده می شود اما در سیاست خارجی به دلیل اهمیت و بازتابی که بر وضعیت فعلی و آینده ما دارد. بیش از حوزه های دیگر قابل مرور و ارزیابی است. در یک دوره تاریخی و طی جنگ تحمیلی روابط ما با کشورهای عربی به ویژه عربستان تیره بود(به دلیل پان عربیسم و حمایت از عراق و همچنین مقابله با انقلاب اسلامی نو پا که بزرگترین خطر محسوب می شد) و سبب شد تا هزینه های گزافی بابت آن روابط تیره بدهیم. از هزینه ها شامل حمایت های مالی همین کشورها به صدام بود که سبب شد تا وی تقویت نظامی ومالی شود و آنها را علیه ایران به کار برد. پس از آن در یک دوره تاریخی سیاست خارجی کشور ما با اصل تنش زدایی، دست رفاقت و دوستی دراز کرد و به تدریج توانستیم روابط مناسبی را با این کشورها ایجاد کنیم. در آستانه قوت گرفتن جریان سازندگی در کشور و نیاز ما به روابط با همسایگان به ویژه عربستان که یکی از عناصر اصلی منطقه است و نیز کاهش خطر برخی از افراط گرایی ها، این روابط توانست نقش فعالی را در ایجاد آرامش و ثبات در کشور ایفا کند. این به رغم آن بود که بسیاری از غربی ها به دلایل مختلف درصدد بر هم زدن روابط ما با همسایگان بودند و عمده غرض آنان نیز ایجاد رعب و وحشت برای فروش سلاح هایشان به دولت های منطقه و باز هم به ویژه عربستان بود. در دولت نهم به رغم آن که در یک مقطع رئیس دولت به صورت افراطی می کوشید تا رابطه خود را با عربستان حفظ کند و به آن کشور رفت و آمد داشته باشد به دلیل برخی از سیاستهای غلط از یک طرف و عدم ثبات از طرف دیگر و نیز انتخاب سفرای نامناسب روابط ما با عربستان تیره شد. روشن است که تیرگی روابط ما با عربستان که به بدترین نقطه از زمان پس از جنگ تحمیلی تاکنون رسیده است به راحتی روی روابط ما با دیگر کشور های عربی نیز تاثیر گذاشته بطوری که امروز شاهدیم که منهای یکی دو کشور که در منطقه در ظاهر مناسبات مختصری با ما دارند(قطر، عمان) دیگر کشورها پنهان و آشکار سخت گیری هایی را ضد ایرانیان و شیعیان آغاز کرده اند. طی یک سال گذشته اخبار پیدا و ناپیدایی رسیده از آن کشورها، همگی حکایت از مواضع تند آنان علیه ما داشته و با نفوذی که این کشورها در منطقه و جهان دارند می توانند مشکلات جدی برای ما ایجاد کنند. روشن نیست که این بدی روابط که خسارت آن برای ما فراوان است چه مزایایی برای سیاست خارجی جمهوری اسلامی دارد که این چنین نسبت به آن بی توجهی می شود آن هم با کشوری چون عربستان که سالانه صدها هزار نفر زائر ما به آن رفت و آمد دارند.
اخراج هزاران شیعه عراقی و لبنانی از این کشور تنها یکی از آثار بی توجهی ما به روابط مان با عربستان است. آیا ما مسئولیتی در قبال این تحول احساس می کنیم؟!
منبع: سایت - باشگاه اندیشه
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد